چکیده
جایگاه ایران در نظریات ژئوپلیتیک عمدتاً ناشی از این واقعیت است که این کشور از خلیجفارس و دریایعمان به دریای آزاد راه دارد و دارای موقعیت گذرگاهی است. از یک سو مهمترین ویژگیهای ایران، استقرار آن در منطقهای حایل است که بدان یک نقش برجسته گذرگاهی بخشیده است، گذرگاه میان قارههای بزرگ جهان، میان چند قلمرو بزرگ جغراقیایی و میان چند حوزه دیرینه فرهنگی. از سوی دیگر وجود ذخایر عظیم سوختهای فسیلی در زیر بستر خلیجفارس و اعماق خاک کشورهای منطقه و نیاز روز افزونی که جهان به این منابع دارد، موقعیت ژئوپلیتیکی ایران را تبدیل به یک موقعیت ژئوپلیتیکی در جهان ساخته است. به گونهای که انطباق موقعیتهای ممتاز ژئوپلیتیکی، ژئواستراتژیکی و ژئواکونومیکی بر یکدیگر کشور ایران را به عنوان یکی از نواحی پر اهمیت جهان مطرح ساخته است. ایران تا پایان جنگ سرد از لحاظ ژئوپلیتیکی نقش حائل بین منافع قدرتهای بزرگ را در سیاست جهانی داشته است. با فروپاشی اتحاد جمایرشوروی تغیرات عمدهای در حوزه مفهومی ژئوپلیتیک روی داد. به گونهای که ژئوپلیتیک از رهیافت نظامی و ژئواستراتژیک، رویکرد ژئواکونومیک یافت. منظور از ژئوپلیتیک جدید ایران توجه به حوزه های نفوذی جدیدی است که بعد از فروپاشی شوروی و تغیر نقشه سیاسی منطقه برای ایران به وجود آمده است. این حوزههای نفوذی میتواند در زمینه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی باشد. در عین حال ژئوپلیتیک جدید برای ایران مشکلات امنیتی و مرزی به همراه آورده است که باید مورد توجه دقیق قرار گیرد. در این مقاله با روش تحلیلی- کاربردی به بررسی ژئوپلیتیک و محیط امنیتی جمهوری اسلامی ایران میبپردازیم.
کلیدواژه: ژئوپلیتیک، موقعیت ایران، فروپاشی شوروی، خلیجفارس.
مقدمه
اهمیت خلیجفارس، از ثروتهای زیرزمینی ارزشمند آن، نفت، گاز و نقش تعیینکننده این منابع در اقتصاد جهانی ناشی میشود. در نتیجه، مسائل مربوط به امنیت و تعادل سیاسی در این منطقه نیز برای جهان غیرقابل چشمپوشی است. دو سوم ذخایر نفتی شناخته شده جهان در پنج کشور این منطقه قرار دارد. عمر ذخایر این کشورها با توجه به تولید نفتشان 97 سال است، در حالی که این رقم در مورد نفت ایالات متحده، تنها 5/9 سال میباشد. تقاضای فزآینده نفت در سالهای آتی بدون ادامه تولید کشورهای خاورمیانه برآورده نخواهد شد. به همین دلایل است که با وجود فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این منطقه همچنان اهمیت استراتژیک خود را برای غرب و دیگر کشورهای صنعتی جهان حفظ کرده است و ایالات متحده آمریکا سعی در حفظ و گسترش نفوذش در خلیجفارس دارد و در پی آن است که با بحرانسازی موانع موجود بر سر راه خود را از میان ببرد. اشغال کویت بوسیله ارتش عراق به آمریکائیها فرصت داد نیروهای نظامی خود را سریعاً به منطقه گسیل دارند و به پایگاه برتری دست یابند. چنین پایگاهی به آنها امکان خواهد داد که در صورت لزوم از سلاح نفت در برابر رقیبان اقتصادی خویش یعنی اعضای اتحاد اروپا و ژاپن استفاده کنند. حضور نظامیان آمریکا در منطقه که به بهانه در هم شکستن هرگونه تلاش تجاوزکارانه عراق بر ضد همسایگانش توجیه میشود، از سوی ایران که مورد تهاجم سیاسی- اقتصادی ایالات متحده قرار دارد، به دیده تردید نگریسته شود؛ بویژه آن که ایالات متحده با کمک اسرائیل سیاست«مهار دوجانبه» را اختراع کرده و آن را چون اهرمی بر ضد ایران به کار میگیرد. کشور پهناور ایران به دلایل تاریخی، جغرافیایی، اقتصادی و انسانی مهمترین وزنه در منطقه خلیجفارس به شمار میآید. ایران که بزرگترین کشور کرانهای خلیجفارس است، نمیتواند نسبت به ثبات منطقه و امنیت آن حساس نباشد، و نظم طبیعی خلیجفارس بدون حضور فعال ایران تحقق نخواهد یافت. ایالات متحده آمریکا که ایران را مانعی در راه استقرار سلطه خود در خلیجفارس میداند، با بحرانسازی مستقیم و غیرمستقیم سعی در منزوی کردن ایران در منطقه و دامن زدن به تنشهای موجود با کشورهای همسایهاش دارد.
بیان مسئله
ژئوپلیتیک علم بررسی تأثیر عوامل جغرافیایی بر سیاست یا بررسی رابطه بین جغرافیا و سیاست است. رشتهای که به مطالعه نقش محیط جغرافیایی در تصمیمگیریهای سیاسی میپردازد، مثل تصمیمگیریهای در مورد نقشآفرینی و رقابتهای سیاسی، منطقهای و جهانی از طریق استفاده از امکانات محیط جغرافیایی. به عبارت دیگر، شبه علم یا نظریهای که سیاست را وابسته به عوامل یا محیط جغرافیائی میکند و غالباّ دستآویز افراطیترین نظریهپردازان شوینیست و امپریالیسم بوده و هدف اصلی آنها، موجه ساختن اشغال زمینهای بیگانه و برده کردن سایر خلقها است(آقابخشی.افشاریراد،1386: 270). ژئوپولیتیک نوعی روش تحلیل سیاسی است که در نیمه اول قرن بیستم رواج داشت و در آن بر نقش جغرافیا در روابط بینالملل تأکید میشد. نظریهپردازان ژئوپلیتیک بر این نکته تأکید دارند که مرزهای سیاسی، طبیعی و دسترسی به آبراهههای مهم برای بقای یک ملت، ضرورت حیاتی دارد(ازغندی،1374: 16). مطالعه تحولات سیاسی در سطح جهانی از دیدگاه ژئوپلیتیک هنوز به طور فراگیر در ایران متداول نشده است و هنوز رسم بر این است که مطالعه تحول ساختاری در نظام جهانی، از دیده ویژه مطالعات مربوط به روابط بینالملل و در چارچوب نظام بینالملل صورت گیرد که مسلماً رسایی لازم را در شناخت شرایط ژئوپلیتیکی جهان ندارد. به این دلیل احساس میشود که در ابتدای هر مطالعهای در ایران پیرامون تحولات در نظام جهانی باید از جغرافیای سیاسی گفت؛ و کارکرد ژئوپلیتیک را به اختصار شناسایی کرد. جغرافیای سیاسی و سیاست جغرافیایی یا ژئوپلیتیک دو مبحث مکمل هم هستند در چهارچوب یک علم که به مطالعه«نقشآفرینی قدرت سیاسی در محیط جغرافیایی» میپردازند(مجتهدزاده،1381: 32). در جغراقیایی سیاسی، تأثیر تصمیم سیاسی انسان بر محیط جغرافیایی در رابطه با شکلگیری پدیدههایی چون کشور، ملت، حکومت، تقسیمات کشوری، مرز و غیره مطالعه میشود حال آن که ژئوپلیتیک را در نگاهی کلی میتوان عبارت از مطالعه:«اثرگذاری عوامل جغرفیایی بر تصمیمگیریهای سیاسی در رقابتهای قدرتی» دانست. مانند ارزیابی نقش عوارض طبیعی و موقعیتهای جغرافیایی و منابع طبیعی در برنامهریزیهای مربوط به پیشبرد اهداف سیاسی. ژئوپلیتیک تا تاریخ فروپاشی نظام دو قطبی در آغاز دهه 1990مبحثی توصیفی بود که به صورت وسیلهای برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی صاحبان قدرت، مورد استفاده بود و ژئوپولیتیسینها در مقام مشاور رهبران سیاسی در بازیهای منطقهای و جهانی نقشآفرینی داشتند. ولی از فردای فروپاشی نظام جهانی دو قطبی که تک ابر قدرت باقی مانده در اندیشه شکل دادن به یک نظام تک قطبی شد، ژئوپلیتیک گام به دورانی گذارد که صاحبان قدرت آشکارا اصالت علم را که ویژگی اصلی دوران مدرن شمرده میشود، انکار کرده و مدعی شدند که میخواهند امور جهان را بر اساس جانشین کردن اصالت اخلاق، «دموکراسی و حقوق بشر» به جای اصالت علم، سامان جدیدی دهند و نظام نوین جهان مورد نظر خود را واقعیت دهند(مجتهدزاده، 1376: 122).
با فروپاشی اتحاد جمایرشوروی تغیرات عمدهای در حوزه مفهومی ژئوپلیتیک روی داد. به گونهای که ژئوپلیتیک از رهیافت نظامی و ژئواستراتژیک - رویکرد ژئواکونومیک یافت. ادوارد ان.لوتواک در سال 1990م. پارادایم ژئواکونومیکی را با مفهوم گسترده وارد علوم جغرافیایی و سیاسی کرد. وی خبر از آمدن نظام جدید بینالمللی در دهه نود را داد که در آن عوامل اقتصادی خودنمایی میکند(عزتی،1380:ص 75). منظور از ژئوپلیتیک جدید ایران توجه به حوزههای نفوذی جدیدی است که بعد از فروپاشی شوروی و تغیر نقشه سیاسی منطقه برای ایران به وجود آمده است. این حوزههای نفوذی میتواند در زمینه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی باشد. در عین حال ژئوپلیتیک جدید برای ایران مشکلات امنیتی و مرزی به همراه آورده است که باید مورد توجه دقیق قرار گیرد. هدف سیاست خارجی در این شرایط جدید باید در جهت بهرهبرداری از فرصتها و اجتناب از تهدیدات امنیتی باشد(تقوی اصل ،1384:ص22).
یافتههای تحقیق
موقعیت ژئوپلیتیکی ایران
ایران در جنوب غربی آسیا واقع شده است. آسیای جنوب غربی در حقیقت منطقه واسط بین سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا است که ایران در این منطقه به نحو شدیدی از حوادث این سه قاره متأثر است. زیرا هر نوع واقعهای که در این قارهها بوقوع میپیوندند و یا روابط سیاسی، نظام اقتصادی و فرهنگی بین این سه قاره به صورتی بر ایران تأثیر خواهد گذاشت. به هر حال، ایران یک موقعیت مرکزی نسبت به کشورهای مجاور خود دارد. در واقع میتواند به عنوان کشوری با نسبت ژئوپلیتیکی بالا در تمام حوزههای ژئوپلیتیکی اطراف خودش حضور داشته باشد و در پیدایش تشکلهای منطقهای و فعال شدن حوزههای ژئوپلیتیکی و کارکردهای آن نقش مؤثری داشته باشد و فرآیند سیاسی این حوزهها را شکل دهد. حوزههای ژئوپلیتیک که کشور ایران با آنها ارتباط دارد، دارای تفاوتها و تشابهاتی با هم هستند. در عین حال ایران نیز با تمام حوزههای ژئوپلیتیکی دارای تشابهات و تجانسها و همچنین دارای منافع مشترک میباشد. از سوی دیگر ایران میتواند، بالقوه عامل اتصال برای تمامی این حوزهها باشد و در جهت متشکل شدن این حوزهها نقش مؤثری را بر عهده بگیرد(مینایی،1383: 139).
حوزههای ژئوپلیتیکی مجاورایران عبارتنداز׃
الف- حوزه ژئوپلیتیکی قفقاز آناتولی، شامل کشورهای ایران، ارمنستان، گرجستان و روسیه.
ب- حوزه ژئوپلیتیکی خلیجفارس، شامل کشورهای ایران، عراق، کویت، عربستان، امارات متحده عربی، قطر، بحرین و عمان.
ج- حوزه ژئوپلیتیکی دریایعمان و اقیانوس هند، شامل کشورهای ایران، پاکستان، هند، عمان و امارات متحده عربی.
د- حوزه ژئوپلیتیکی فلات ایران، شامل کشورهای ایران، پاکستان و افغانستان.
ه- حوزه ژئوپلیتیکی آسیای مرکزی، شامل کشورهای ترکمنستان، قزاقستان، ازبکستان، قیرقیزستان و ازبکستان(صفوی،1381: 70).
عوامل تأثیرگذار بر ژئوپلیتیک را به دو دسته کلی ثابت و متغیر تقسیم میکنند(ژرژ،1349: 48).عوامل ثابت مانند ویژگیهای فیزیکی، کمتر دستخوش دگرگونی میشوند؛ ولی عوامل متغیر که بیشتر به پدیدههای انسانی مرتبط است، در حال تغییر و تحول هستند. موقعیت جغرافیایی در بین عوامل ثابت ژئوپلیتیک و انسان در بین عوامل متغیر، نقش دو قطب را در تحلیلهای ژئوپلیتیکی ایفا میکنند(عزتی،1384: 73). عوامل ژئوپلیتیکی مؤثر بر جایگاه ایران از لحاظ موقعیت عبارتنداز:
1- متصل به موقعیت بری اورآسیا است.
2- به سبب دارابودن سواحل طولانی در خلیجفارس و دریایعمان از موقعیت بحری برخوردار است.
3- به لحاظ در اختیار داشتن تنگه استراتژیک هرمز، دارای موقعیت گذرگاهی است. این تنگه از شاهرگهای حیات اقتصاد جهان است. در این باره یکی از متخصصان معروف علوم استراتژی به نام گری کالینز میگوید:
"تنگه هرمز ممکن است ما را در یک جنگ زودرس گرفتار کند. در صورت وقوع، عوامل مختلف جغرافیا، انرژی، اقتصاد و امنیت در هم میآمیزند و موقعیت حساسی را به وجود میآورند(نیکسون،1364: 136). در حال حاضر حدود 70 درصد ذخایر شناخته شده نفت جهان در حوزه خلیجفارس قرار دارد. در طول دهه 80 و قبل از آن با توسعه خطوط حمل نفت منطقه به دریایمدیترانه و دریایسرخ، سعی شد که وابستگی کشورهای وارد کننده نفت به ویژه اروپای غربی و آمریکا به تنگههرمز کاهش یابد، اما آمارها نشان میدهد که هنوز بیش از 60 درصد نفت منطقه خلیجفارس از تنگههرمز صادر میشود(حافظ نیا،1371: 324).جایگاه ایران در این منطقه و نقش ارتباطی آن در استراتژیهای بری و بحری از جمله مهمترین عواملی است که اقدامات سیاسی و نظامی آن را نسبت به همسایگان و قدرتهای جهانی تحت تأثیر قرار میدهد. این موقعیت به مثابه پلی بین خاورمیانه، جنوب، غرب آسیا و بین روسیه و خلیجفارس، همچنین به وسیله تنگههرمز بین روسیه و خلیجفارس و دریایعمان و دریایعرب ارتباط برقرار میکند(عزتی، 1386: 144).
در حال حاضر نیز در معادلات امنیتی منطقه، کشور ایران به لحاظ وسعت ارضی و برخوردار بودن از سواحل طولانی در خلیجفارس، نقش مهمی بر عهده دارد. به گونهای که حتی دولت آمریکا، به رغم خصومتش با جمهوری اسلامی ایران، نتوانسته است آن را نادیده بگیرد و بارها به اهمیت ایران در مسایل امنیتی اعتراف کرده است. دولتمردان ایران نیز خود به اهمیت این نقش به خوبی واقف هستند. این اظهارات ناشی از موقعیت و وسعت کشور ایران است که سراسر خطه شمالی خلیجفارس را میپوشاند. البته عربستان نیز دارای وسعت زیادی است ولی این کشور تنها 400 کیلومتر مرز دریایی با خلیجفارس دارد که در مقایسه با ایران، که تمام سواحل شمالی خلیجفارس را در اختیار دارد، دارای موقعیت پایینتری است(مینائی،1383: 144).
ژئوپلیتیک خلیجفارس
اهمیت خلیجفارس و نقش حیاتی آن در سطح ملی، منطقهای و جهانی آن چنان شناخته شده است که این اهمیت تا بدان جاست که گفتهاند، خلیجفارس با منابع گوناگون طبیعی خود، دیگر فقط به عنوان ایفاگر نقش ارتباطی شاهراه تجاری میان شرق و غرب اهمیت ندارد؛ در حال حاضر، مرکز بیشترین مبادله اقتصادی جهان قرار دارد. وضعیت و موقعیتی مانند خلیجفارس، با چنین اهمیت و حساسیتی برای آینده تعادل اقتصادی جهان، نیازمند هرگونه تلاش و کوشش و بهره مندی بیشتر از همه دیدگاههای موجود است(مجتهدزاده،1382: 62). سلطه حدوداً 150 ساله بریتانیا بر آبهای خلیجفارس و برپایی امیرنشینان عمدتاً واقع در جنوب این دریا، پیوسته با ادعاها و کشمکشهای همراه بوده است. از جمله بریتانیا در اواخر سده 19 و اوایل سده 20 میلادی، شماری از جزایر ایرانی خلیجفارس را مستقیماً و یا به بهانه ادعای حاکمیت قبایل و امیرنشینهای عربی تحت حمایت خود، به اشغال در آورد. گفتگوهای میان ایران و بریتانیا بر سر مرزهای دریایی خلیجفارس در سال 1965 میلادی به این توافق انجامید که خط منصف دریا مبنای مرز دریایی مشترک ایران با کشورهای جنوب خلیجفارس باشد. خلیجفارس که از گذشته ناشناخته تاریخی، دریایی ایرانی بوده است. با نفوذ و سلطه نیروهای استعماری و به دنبال آن، برپایی کشورهای عربی، هم اکنون در بخش غربی و جنوبی خود هفت کشور را در بر دارد(مجتهدزاده،1382: 46). در میان مناطق قابل تشخیص در محدوده به اصطلاح خاورمیانه، خلیجفارس نشان دهنده الگوی یگانهای است از یک ژئوپلیتیک. این منطقه در بر گیرنده ملتهای است که از نظر فرهنگی تفاوتهایی دارند، ولی از جنبههای سیاسی و اقتصادی از شباهتهایی برخوردارند. این منطقه شامل ایران، عراق، عربستان، عمان، کویت، امارات متحده عربی، قطر و بحرین است. غیر از این کشورها که در خلیجفارس همکرانهاند، پاکستان که از نظر جغرافیایی، در نزدیکی تنگههرمز و دهانه خلیجفارس واقع شده است، منافع گستردهای در مبادلات کارگری و بازرگانی در منطقه دارد. این منطقه متمایز با پدیدههای مشترک محیطی بهترین فرصت را فرا روی ملتهای کرانهای این دریا میگذارد تا در راستای ایجاد یک گروه اقتصادی منطقهای همکاری کنند؛ یک گروه منطقهای که که ایجادش برای بقای کشورهای منطقه در جهان ژئوپلیتیک چند قطبی اقتصادی مورد نیاز است. همگنی تلاشهای اقتصادی و مسائل استراتژیک مربوط، در کنار اهمیت جهانی منطقه، به ویژه از جهت ظرفیت شگرف تولید و صدور نفت و گاز همراه با پیوندهای گسترده بازرگانی منطقه با همه گروههای اقتصادی جهان، فرصتی استثنایی فراهم میآورد که ملتهای خلیجفارس نمیتوانند و نباید آن را از دست دهند(مجتهدزاده،1381: 35).
تاکنون عمدهترین نگرانی کشورهای منطقه و قدرتهای بزرگ غربی در منطقه خلیجفارس، مسئله امنیت بوده است. پس از جنگ جهانی دوم، انگلستان به عنوان قدرت مسلط منطقه، نظم سنتی را که از پیش ایجاد کرده بود، همچنان حفظ نمود. در سال 1971، با خروج انگلیسیها، آمریکا با اجرای سیاست دو ستونی در قالب آموزه نیکسون، نظام امنیتی منطقه را شکل داد. اما در سالهای پایانی دهه هفتاد، جریاناتی که در منطقه رخ دادند، این نظام را از بین بردند؛ تا اینکه در اوایل دهه 1980، یک نظام امنیتی جدید به نام شورای همکاری خلیجفارس، در حاشیه جنوبی به وجود آمد که با حمله عراق به کویت، ناتوانی آن نیز به اثبات رسید(نعیمیارفع،1370: 45). در پی فروپاشی پیمان ورشو و نظام جهانی دو قطبی در آغاز دهه 1990، مفهوم امنیت در منطقه خلیجفارس به گونهای غیر قابل تصور دگرگون شد. در رابطه با مفهوم امنیت، گمان تهدید اتحاد شوروی(سابق) جای خود را به نگرانی درباره کشمکشهای فزآینده سرزمینی در درون منطقه داده است. این دگرگونی حضور نظامی ادامه یابنده بیگانگان را در منطقه توجیه میکند، که آن نیز به نوبه خود، از منابع ناامنی در خلیجفارس محسوب میشود. در برابر این تهدیدات جدید منطقهای، ناظران آگاه به راه حل اجتنابناپذیر منطقهای میاندیشند و آن اتحاد منطقهای فراگیر با شرکت همه قدرتهای کرانهای خلیجفارس و در تعامل با نیروهای خارجی حاضر در منطقه است(امامی،1381: 49). منطقه خلیجفارس یکی از مناطق راهبردی مهم دنیا محسوب میشود. البته این امر مسئله جدیدی نیست، بلکه از قرنها قبل امری شناخته شده و مورد قبول عام بوده است. یکی از دلایل اهمیت راهبردی خلیجفارس وجود تنگههرمز است. تنگههرمز گذرگاهی است هلالی شکل که خلیجفارس را به دریایعمان متصل میکند. این تنگه یکی از مهمترین تنگهها در بین یازده تنگه مهم دنیاست که برای ابرقدرتها و قدرتهای بزرگ اهمیت اقتصادی و راهبردی دارد(اسدیان،1381: 27). اهمیت عرض کم تنگههرمز به خاطر این است که در سه کیلومتر مسافتش که عرض تنگه از 21 تا 24 مایل دریایی در نوسان است، بخشهای از عرض آبهای ساحلی ایران و عمان بر هم منطبق میشوند و در فاصله میان آنها دریای آزاد وجود ندارد. همین امر حساسیت ویژهای را در امر کشتیرانی بینالمللی در تنگههرمز ایجاد کرده که این عامل اهمیت راهبردی و جغرافیای سیاسی ویژهای برای دو کشور ایران و عمان به وجود آورده است(باقری،1386: 118).
اهمیت خلیجفارس برای ایران
کشور ایران از جمله کشورهایی است که بیشترین تأثیرپذیری را از منابع طبیعی خود به ویژه نفت داشته است. در حوزه خلیجفارس، ایران اولین کشوری بود که در سال 1908 در آن نفت کشف و استخراج شد. تأثیر نفت بر موقعیت ایران از دو جهت در خور مطالعه و بررسی است. از طرفی، ایران در منطقه خلیجفارس واقع شده است که در حدود 70 درصد ذخایر نفت جهان در این منطقه وجود دارد. از طرف دیگر ذخایر نفتی ایران در سال 1988 برابر با 92900 میلیون بشکه برآورد شده است که 4/14% ذخایر منطقه خلیجفارس را تشکیل میدهد. علاوه بر آن، ذخایر گاز ایران در سال 1987 برابر با 14000 میلیارد متر مکعب پیشبینی شده است که 14 % کل ذخایر گاز جهان و 3/45% ذخایر گاز کشورهای منطقه خلیجفارس را شامل میشود. این امر باعث شده که در قرن حاضر، نفت نقش بسیار مهمی در تعین سیاست کشورهای منطقه و نیز سیاست قدرتهای بزرگ نسبت به این کشورها ایفا کند. تشکیل سازمان اپک پیامد سیاست کشورهای تولید کننده نفت و دخالت سازمان سیا در کودتای 28 مرداد 1332 در ایران پس از جریان ملی شدن نفت، ناشی از سیاست قدرتهای بزرگ در این زمینه است. امروزه درآمد حاصل از این ماده خام همچنان درصد بالایی از درآمدهای ایران از محل مبادلات خارجی را تشکیل میدهد و هزینه خرید لوازم صنعتی و مواد غذایی و تسلیحات نظامی کشور را تأمین میکند و به طور خلاصه نفت هنوز رگ حیاتی اقتصاد و امنیت ایران است(امیراحمدی،1367: 5). از نظر مواد غذایی نیز کشور ایران امکانات بالقوه مناسبی در اختیار دارد. از نظر آب، کشور ایران در مقایسه با کشورهای منطقه جنوب غربی آسیا از موقعیت مناسبی برخوردار است، ولی به جهت عدم استفاده مناسب این آبها به دریا میریزند یا هدر میروند. آبهایی که به خلیجفارس میریزد، میتواند انرژی برق و آب آشامیدنی کشورهای حوزه جنوبی خلیجفارس را تأمین کند. این در حالی است که بنا به اظهار کارشناسان مسائل خاورمیانه، کشورهای ساحل جنوبی خلیجفارس از محصولات گاز طبیعی برای شیرین کردن آب دریا استفاده میکنند ولی آبهای شیرین کشورهای همسایه به دریا میریزد.
در سده اخیر در قلمرو جغرافیایی ایران دگرگونیهای سیاسی عمدهای رخ داده است و هر یک به نوبه خود ژئوپلیتیک این کشور را تحت تأثیر قرار داده است. در این زمینه میتوان از نهضت مشروطیت، کودتای سوم اسفند، جریان ملی شدن صنعت نفت و انقلاب شکوهمند اسلامی را نام برد. نهضت مشروطه و جریان ملی شدن صنعت نفت هر یک در مراحل اولیه خود به واسطه کودتا(در سوم اسفند 1299 و بیست و هشتم مرداد 1332) متوقف شدند. اگر چه این نهضتها زمینهساز تحولات بعدی شدند، ولی خود دگرگونی چندانی را به همراه نداشتند. در نهایت، انقلاب شکوهمند اسلامی ایران روند گذشته را تغییر داد و ایران حافظ منافع غرب در منطقه، به نیرومندترین پایگاه ضد استعماری غرب و استکبار جهانی مبدل شد و منطقه خلیجفارس دچار تحول ژئوپلیتیکی چنان بزرگی شد که 6 کشور عربستان، کویت، بحرین، امارات متحده عربی، قطر و عمان در مواجهه با اوضاع جدید منطقه و محرومیت از امنیت پیشین مجبور شدند شیوه امنیتی تازه ای را طراحی کنند و به همین منظور در چهارم خرداد 1360 شورای همکاری خلیجفارس را بنا نهادند، ولی عدم کارآیی نظامی این شورا، آمریکا و متحدان غربی او را ناگزیر از حضور در منطقه کرد(صفوی، 1381: 84). انقلاب اسلامی ایران موجب تحولی ژئوپلیتیکی در منطقه شد و از دید برخی قدرتها و کشورها، امنیت حوزه خلیجفارس به خطر افتاد و در سایه اشغال افغانستان توسط شوروی، مساله ژرفا و ابعادگستردهتری یافت. در نتیجه، ایالات متحده بیدرنگ در منطقه حضور پیدا کرد و برای کشورهای اروپایی نیز فرصتی فراهم شد که به بهانه تامین امنیت منطقه به کمک ایالات متحده بشتابند و از آن زمان تا به امروز، حوزه خلیجفارس در یک دوران بیثباتی به سر میبرد. با پایان یافتن جنگ سرد، تحول مهمی در ترتیب و اولویت ابزارهای نفوذ بینالمللی پدید آمد و مسائل اقتصادی و سیاسی اهمیت درجه اول یافت. امروزه عنصر نظامی قدرت، تاثیر کمتری در روابط میان کشورهای بزرگ دارد و واژه قدرت بیشتر ناظر به توان اقتصادی ملتها شده است. بدینسان، در ترتیب و اولویتبندی منافع و قدرت ملی و ابزارهای نفوذ جهانی، توان اقتصادی هر کشور مهمترین جایگاه را در سالهای اخیر به خود اختصاص داده است(فولر،1373: 67).
مکانیزم رفتاری ایران در رابطه با امنیت خلیجفارس
کشورهای حوزه خلیجفارس
خلیجفارس بیشترین ذخایر نفتی و ذخایر گازی جهان را در دست دارد. این منطقه در برگیرنده نزدیک به 700 میلیارد بشکه ذخایر نفت است و هر قدرتی که منافع انرژی خلیجفارس را در دست داشته باشد، میتواند اقتصاد جهان را مهار کند. با توجه به اهمیت روز افزون انرژی، حضور قدرتهای فرامنطقهای در خلیجفارس که خواهان سهم و نقشی در معادلات انرژی منطقه هستند بیشتر خواهد شد و آمریکا میکوشد با بازکردن فضای سیاسی و گسترش دادن دموکراسی هر چند سطحی در حوزه خلیجفارس، منافع خود را تأمین کند(آزادی،1386: 87). پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، با وجود سابقه 70 ساله آمریکا ستیزی در آن کشور، آمریکا توانست به کمک سرمایه، تکنولوژی و توانمندیهای کلان خود به سرعت در کشورهای نوپای جدا شده از اتحاد جماهیر شوروی نفوذ کند و با آنها پیمانهای دو جانبه و چند جانبه اقتصادی- امنیتی ببندد. چنین میتوان نتیجه گرفت که پس از سرنگونی رژیمهای سنتی عرب خلیجفارس نیز آمریکا به سادگی سیطره خود را بر منطقه حفظ کند. چون دیگر ابر قدرت رقیبی مانند اتحاد جماهیر شوروی نیز در کار نیست که بتواند از ناآرامی ها در منطقه خلیجفارس استفاده کند. اروپا همچنان درگیر ثبات و مسائل اجتماعی- اقتصادی خود است؛ چین هنوز در دوران ظرفیتسازی به سر میبرد و به پیشتیبانی آمریکا نیازمند است؛ ژاپن با رکود اقتصادی دست به گریبان است؛ روسیه شاید هژمون منطقهای باشد ولی قدرت جهانی در رده آمریکا نیست(فیلیپس،1387: 25). در این میان ایران به عنوان بزرگترین کشور خلیجفارس، بدون شک بیش از همه در قبال آرامش و امنیت این منطقه احساس مسئولیت میکند. و این موضوع تنها یک ادعای سیاسی و شعار تبلیغاتی نیست. بدین سان که در پی خروج نیروهای بریتانیا از منطقه خلیج فارس در سال 1971، ایران مفهوم ترتیبات جمعی منطقهای برای دستیابی به امنیت و همکاری را مطرح کرد، ترتیباتی در بر گیرنده همه کشورهای کرانهای بدون مشارکت کشورهای فرامنطقهای، حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، سیاست دور نگه داشتن قدرتهای بیگانه از خلیج فارس ادامه یافته و دولت ایران دست به کاری نزده است که زمینه ساز بازگشت قدرتهای فرامنطقهای به خلیج فارس باشد(مینائی،1383: 228). بنابراین ابتکار آمریکا در برپا کردن نظام امنیتی خلیج فارس با شرکت مصر، سوریه و کشورهای عضو خلیج فارس(2+6)پدیدهای زائیده نیازهای استراتژیک منطقه نیست، بلکه طرحی است برای منزوی کردن ایران در منطقه ژئوپلیتیک طبیعیاش. به طوری که پس از آن تاکنون ایران هدف حملات تبلیغاتی همه جانبه و تاکتیکهای منزوی سازی چند سویه است. به همسایگان جنوبی ایران گفته میشود که با وجود خریدهای تسلیحاتی جنون آمیزشان، و نیز حضور نظامی سنگین ایالات متحده در منطقه؛ حتی حضور طبیعی ایران در خلیجفارس آرامش و امنیتشان را به خطر میاندازد. اولین نتیجه این تحلیل این خواهد بود که منطقه عربی جنوب ایران، یک منطقه بحرانی است و سر نخ امنیت آن در دست خودش نیست و یا فوقالعاده ضعیف است. غرب هم به اندازه کافی اهرمهای فشار و نیروهای طرفدار خود را در این منطقه در اختیار دارد(سریع اقلم،1370: 73).
هزینه سنگین حضور نظامی آمریکا در عراق و افغانستان و هزینههای نزدیک به 730 پایگاه نظامی در 125 کشور جهان در کنار مخالفتهای افکار همگانی در درون آمریکا و جهان با سیاستهای یکسویه ایالات متحده سبب شده است سیاستگذاران آمریکا به فکر بهسازی چهره آمریکا در جهان و اقتصاد آسیب دیده آن بیفتند. سرکار آمدن دموکراتها در آمریکا که پیوسته از فضای باز سیاسی، حقوق بشر و دموکراسی سخن راندهاند و کاربرد قدرت نرم برای رسیدن به هدفهای راهبردی آمریکا را بیشتر میپسندند(هر چند در صورت لزوم قدرت سخت را نیز کنار نمیگذارند) زمینهای فراهم آورده که حکومتهای خاورمیانه و به ویژه اعضای شورای همکاری خلیجفارس فشارهایی از درون و بیرون برای گشودن فضای سیاسی و رعایت حقوقبشر احساس کنند و چه بسا این نسیم، به طوفانی سهمگین بینجامد. راهیابی الگوهای دموکراتیک به جوامع بسته و ایدئولوژیک عرب در حوزه خلیجفارس که از پیشینه و ابزارهای دموکراتیک بیبهرهاند، غوغاسالاری و عوامسالاری در پی خواهد داشت. آمریکا برای پیشبرد منافع نفتی و امنیت ملی خود از بودن شیوخ کنونی عرب در منطقه خلیجفارس بر اریکه قدرت در هر حال پشتیبانی خواهد کرد(حاج یوسفی،1385: 72). در منطقه خلیجفارس عواملی در کار است که بسترهای مناسبی برای ناآرامیها در آینده فراهم میسازد مهمترین آنها عبارتنداز:
الف- عوامل سنتی مانند تعارضهای قومی- ملی یا بحثهای عرب و غیر عرب و اختلافهای شیعیان و سنیان.
ب- عوامل ساختاری مانند اختلافهای مرزی که پس از رفتن انگلیسیها از خلیجفارس در سال 1971 بر جای مانده است. باید اضافه کرد که همه کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس با یکدیگر اختلافهای مرزی دارند و برخی از مناطق مورد اختلاف نیز دارای ذخایر نفت و گاز است. همچنین رقابتهای اقتصادی مانند افزایش سهمیه در اوپک یا چگونگی بهرهبرداری از میدانهای نفت و گاز مشترک، به چالش میان کشورهای منطقه دامن میزند.
ج- ساختار قدرت در منطقه بسیار شکننده است. در این زمینه میتوان از رقابت بر سر رهبری در خلیجفارس، مشکل اعراب و اسرائیل، پرونده هستهای ایران و ... یاد کرد. به هر رو، دگرگونیهای عراق نیز رفته رفته زمینه را برای دگرگونی ساختار قدرت در شورای همکاری خلیجفارس فراهم میکند(شهباز فر، 1386: 76). به هر حال اختلاف نظرهای جغرافیایی در منطقه خلیجفارس پدیدهای عادی است. گرچه این اختلافات هرگز مانع اصلی در راه همکاریهای واقعی ایرانی- عربی در منطقه نبوده، اما همواره از سوی قدرتهای فرامنطقهای برای جدا نگاه داشتن ایرانیان و عربها از هم مورد بهرهبرداری قرار گرفته است. با توجه به ساختار ژئوپلیتیک منطقه که سه کشور ایران، عراق و عربستان در آن رتبه نخست را دارند و نیز حضور نظامی ایالات متحده که در نزدیکی با سیاست های منطقهای عربستان ارزیابی میشود، اتحاد امنیتی این کشور با ایران اهمیت فراوانی برای منطقه دارد. نهایتاً در رابطه با چشمانداز روابط و قاعده رفتاری ایران نسبت به این حوزه حیاتی ژئوپلیتیک(خلیج فارس) باید گفت با درک این واقعیت که مهمترین ویژگی سیاسی و امنیتی دنیای عرب، وابستگی عمیق و ساختاری آن به دنیای غرب و به خصوص آمریکا است، لذا تا قاعدهمند شدن ارتباطات ایران با جهان غرب به خصوص کشورهایی که به طور کاملاً جدی منافع خود را در این منطقه جستجو میکنند، میبایست ایران در جهت نزدیکی و اعتماد سازی نسبت به کشورهای این حوزه با تأکید بر کشورهای همسایه گامهای بیشتر و مؤثرتری بردارد تا لااقل از دغدغههای امنیتی و سیاسی جناح جنوبی کشور کاسته شود(مینائی،1383: 229). واقعیت این است که برخلاف ادعاهای کشورهای دیگر، ایران نه در پی صدور انقلاب است و نه تحمیل نظراتش بر کشورهای خلیجفارس و دیگر همسایگان. ایران کلید ثبات منطقه است و امنیت خلیجفارس برایش اهمیت حیاتی دارد؛ لذا نه تنها هیچ نفعی در ایجاد بحران در منطقه ندارد بلکه هرگونه بحرانسازی را نوعی بازی بدفرجام میداند که خود را وارد آن نخواهد کرد.
تحلیلی پیرامون روابط ایران و آمریکا
در پی خروج نیروهای انگلیسی در 1971، آمریکا مسئولیت دفاع از حکومتهای غربگرا در خلیجفارس را بر عهده گرفت. با حضور نظامی پرهزینه آمریکا، واشنگتن کشورهای کوچک منطقه را در زیر چتر امنیتی خود قرار داد. از 1983 تاکنون، خلیجفارس در منطقه فرماندهی مرکزی آمریکا(سنتکام) قرار دارد. نیروهای نظامی آمریکایی پس از پذیرش مسئولیت اسکورت نظامی کشتیهای کویتی در سالهای 88-1987 علیه ایران، در 1991 علیه عراق برای آزاد سازی کویت، در 2003 علیه رژیم صدام حسین در عراق، و از آن زمان تاکنون علیه نیروهای ضد اشغالگران در عراق درگیر بوده اند. به بهانه نابودی تسلیحات کشتار جمعی عراق، جورج بوش سربازان آمریکایی را درگیر جنگی پر هزینه ساخت و اکنون نیز سناریوهای حمله پیشگیرانه علیه مراکز هسته ای ایران در واشنگتن و اسرائیل مطرح می شود. سیاست آمریکا در خلیجفارس و خاورمیانه بر سه اصل امنیت انرژی، امنیت اسرائیل و برقراری ثبات با حمایت از رژیمهای دوست استوار بوده است(لطفیان،1386: 52). آنچه ایرانیان در دو دهه گذشته نسبت به آمریکا روا داشتهاند از حد شعارهای سیاسی فراتر نرفته، در حالی که ایالات متحده در برخوردی انتقامجویانه لطماتی حقیقی به مردم ایران وارد آورده است. در بیست سال گذشته ایالات متحده ایران را مورد محاصره شدید اقتصادی و استراتژیک قرار داده است. از دید اقتصادی، اقدامات زیر صورت گرفته است:
- بلوکه کردن دارائیهای ایران به ارزش میلیاردها دلار در آن کشور؛
- متوقف ساختن بازرگانی دوجانبه؛
- جلوگیری از سرمایهگذاری دیگر کشورها در ایران؛
از دید استراتژیک نیز موارد زیر قابل ذکر است:
- مسلح کردن و تشویق عراق به تحمیل جنگی شرمآور به ایران که هشت سال دوام یافت؛
- راه انداختن و تقویت طالبان در افغانستان به منظور متزلزل کردن امنیت جناح خاوری ایران؛
- جلوگیری از عبور لولههای نفتی و گازی منطقه خزر- آسیای مرکزی از خاک ایران که کوتاهترین؛ امنترین و ارزانترین راه صدور نفت و گاز منطقه است؛
- مسلح کردن امارات عربی متحده و روشن نگه داشتن آتش چشم داشت سرزمینی آن کشور نسبت به ایران که هم اکنون یکی از منابع اصلی تنش و ناامنی در خلیجفارس است.
- تشویق و پشتیبانی عملی از محور ترکیه- اسرائیل- جمهوری آذربایجان در منطقه خزر- آسیای مرکزی. در سایه این محور، هواپیماهای تجسسی اسرائیل بر فراز مناطق مرزی ایران به پرواز در آمده و استانهای آذربایجان ایران مورد تهدید قرار گرفته است(مینایی،1383: 231).
درباره دلایل بروز دگرگونیهایی در برخورد رهبران ایالات متحده با مسأله روابط، موارد زیر شایان توجه است:
الف- موقعیت جغرافیایی ایران میان خلیجفارس و دریایخزر، دو انبار اصلی تأمین کننده انرژی جهان در قرن بیست و یکم، که ایالات متحده یارای نادیده گرفتنش را ندارد؛ بویژه توجه به این حقیقت که با وجود همه تلاشهایش برای منحرف کردن خطوط صادرات نفت و گاز منطقه، موفقیت اندکی به دست آورده است.
ب- روند دموکراتیزه شدن ایران و مشارکت فزآینده ایرانیان در امور کشورشان که ایالات متحده نمیتواند آن را نادیده بگیرد. این تحول ایالات متحده را به گونهای روزافزون با مردم ایران رو در رو میسازد، بویژه پس از دگرگونیهای محسوسی که دولت جدید ایران در سیاست خارجی و نقش آفرینی منطقهای کشور پدید آورده است.
ج- فشارهای سیاسی که از سوی عوامل داخلی و بینالمللی بر ایالات متحده وارد میشود. عربستان، کویت، قطر، عمان و بحرین فعلانه واشنگتن را به اصلاح روابطش با ایران تشویق میکنند، به این دلیل که همکاریهای ایرانی- عربی در خلیجفارس را عامل اصلی ثبات و امنیت منطقه میدانند(مینائی،1383: 234).
مقامات واشنگتن برای موجه جلوه دادن سیاستهای خصمانه خود نسبت به ایران، سه دلیل عمده مطرح میکنند:
1- اتهام دخالت ایران در امور داخلی کشورهای منطقه:
علت اصلی این اتهام، اوجگیری مبارزات مردم کشورهای مسلمان در برابر دولتهای حاکم بر آن کشورهاست. بسیاری از محافل سعی بر آن دارند این جنبشها را که عمیقا ریشه داخلی دارد ناشی از دخالتهای ایران جلوه دهند. روی آوردن مردم به اسلام به عنوان ابزاری در جهت مبارزه با رژیمهای حاکم، ناشی از تبلیغات و اقدامات ماجراجویانه این یا آن کشور نیست، بلکه حرکتی طبیعی در درون این جوامع است که ریشههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارد. دولت ایران از همان سالهای نخستین پس از پیروزی انقلاب از سیاست صدور انقلاب که برخی از مقامات در پی آن بودند چشم پوشید و لذا ادعای دخالت ایران در امور داخلی کشورهای همسایه یکسره بی اساس است؛ خاصه آن که ایران امروز سخت سرگرم حل مشکلات مالی و سروسامان دادن به اقتصاد خود و پیش بردن برنامههای سازندگی است. ادعای برخی از کشورهای عرب و حامیانشان مبنی بر این که ایران با تهییج و تحریک شیعیان باعث متزلزل شدن رژیم آنها میشود برای سرپوش گذاشتن بر شکست سیاست هایشان در اداره امور کشور میباشد. همچنین این اتهامات وسیلهای است تا بتوانند با کمک آن بدون روبرو شدن با اعتراض بین المللی، صدای مخالفان خود را در داخل خفه کنند. بههرحال امروزه سیاست خارجی ایران عمدتا از متانت برخوردار است و حالت تهاجمی ندارد. بنابراین اظهارنظرهای برخی مقامات را که جنبه شخصی و مخاطبان داخلی دارد نباید با تصمیماتی که در صحنه بینالمللی اتخاذ و اجرا میشود یکی گرفت.
2- تلاش در راه دستیابی به سلاح اتمی:
در این مورد باید دو نکته را متذکر شد. ایران در منطقهای قرار دارد که حساسیت آن بر کسی پوشیده نیست. غیر از همسایگان شرقی(پاکستان و هند)، اسرائیل نیز سلاح اتمی در اختیار دارد؛ عراق هم تجارب زیادی در این زمینه اندوخته است. با توجه به این واقعیت که ایران در جریان تجاوز عراق هدف حملات شیمیایی ارتش دشمن قرار گرفت، و این که قدرتهای دنیا در مقابل این فجایع، موذیانه سکوت کردند، طبیعی و منطقی است که ایران متقاعد شده باشد چارهای ندارد جز اینکه در زمینه امور دفاعی خودکفا شود و روی پای خود بایستد. بدین ترتیب، از لحاظ اصولی، دلیلی برای منع ایران از دستیابی به تکنولوژی پیشرفته در جهت بهبود قدرت دفاعیاش وجود ندارد. البته به علت حساسیت فوق العاده موضوع در سطح بین المللی و نیز اولویت مسائل سازندگی و توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در برنامه دولت، ایران در پی تولید سلاح اتمی نمیباشد. در اینجا به نکته دوم میرسیم. در حالی که ایران حتی فاقد نیروگاه هستهای برای تولید برق که مصرف غیر نظامی دارد میباشد، چگونه میتواند جنگ افزارهای هستهای تولید کند؟ بنابراین اتهامات ایالات متحده و اسرائیل براساس هیچ دادهای استوار نمیباشد. اگر واقعا هدف پاکسازی منطقه باشد بهتر است کار با از بینبردن جنگ افزارهای اتمی اسرائیل که آن را مرتبا به رخ این یا آن کشور میکشد آغاز شود(انصاری دزفولی،1375: 29)
3- مخالفت با روند صلح:
ایران به علل گوناگون، اساسا با روند«صلح» اعراب و اسرائیل به صورتی که پیش آمده مخالف است و بنابراین طبیعی است که چنین امری را تشویق و تقویت نکند. در مورد مخالفت ایران، گذشته از ملاحظات اصولی و ایدئولوژیک، شاید بتوان جنبههای دیگری را هم در نظر گرفت، در همان حال که اسرائیل در سایه حل اختلافات با اعراب دست به تهاجم همه جانبهای در منطقه خواهد زد، رژیمهای عرب نیز در پی خالی شدن فضا سعی خواهند کرد برای مشغول داشتن ملتهای خود، ایران را دشمن جدید اعراب وانمود سازند و به بازیها و ماجراجوئیهائی در برابر آن دست بزنند. بسیاری از قطعنامهها و اظهارات اعراب در چنین مسیری افتاده و به نظر میرسد که از هم اکنون به زمینهسازی مشغولند. تهدیدهایی که نسبت به تمامیت ارضی ایران و حاکمیت آن بر جزایر سهگانه در خلیجفارس میشود در چارچوب همین سیاست تهاجمی و خصمانه است. این احتمال را نمیتوان از نظر دور داشت که عوامل مختلف از جمله وجود نیروهای نظامی آمریکا در منطقه، نیاز رژیمهای عرب به سرپوش گذاشتن بر تحقیری که از سوی اسرائیل متحمل میشوند و نیاز آنها به کسب وجهه ملی و بالاخره انزوای ساختگی ایران دست به دست هم دهد و میل به تعرض به تمامیت ارضی ایران را تقویت کند(انصاری دزفولی،1375: 30).
سیاستهای ایران برای امنیت خلیجفارس
ایران با جماعتی بیش از 70 میلیون نفر، یکی از پرجمعیتترین کشورهای خاورمیانه بوده و نیز دارای مساحت خشکی وسیع و سواحل طولانی در امتداد خلیجفارس و دریایعمان بوده است. ایران یکی از کشورهای غنی در منابع و انرژی است. همسایگان عرب ایران تصور میکنند که پافشاری ایرانیها بر مالکیت سه جزیره تنبکوچک، تنببزرگ و ابوموسی نشانهای از جاهطلبی ایران برای کسب جایگاه برتر قدرت بزرگ منطقهای است. این جزایر بخش لاینفک قلمروی ایران بوده، تفاوتی با شهرهای ایران نداشته و ایرانیها حاضر به از دست دادن حتی یک وجب از خاک جزایر نیستند. مهمترین اهداف سیاسی ایران در امنیت خلیجفارس عبارتنداز:
الف- دسترسی آزاد و امن به آبهای بینالمللی برای سهولت بخشیدن به روابط تجاری ایران از اهداف اصلی مقامات کشور است.
ب- اهمیت هدف مبارزه با تروریسم دریایی از آنجا آشکار میشود که ایران کماکان مورد تهدید فعالیتهای تروریستی قرار دارد.
ج- نظارت کامل بر قاچاق انسان و کالا نیز در دستور کار سیاستگذاران ایرانی است. یکی از مشکلات امنیتی کشورهای خلیجفارس قاچاق اسلحه سبک، موادمخدر و انسان است.
د- ایران با هدف مقابله با حضور نیروهای نظامی خارجی، به طور مستمر خواهان خروج سربازان آمریکایی از منطقه و عدم مداخله دولت های فرامنطقه ای در امور خلیج فارس بوده است. سیاست ایران تأکید بر مسئولیت کشورهای خلیجفارس برای حفظ امنیت و ثبات بدون وابستگی به قدرتهای فرامنطقهای است. یکی از موانع بهبود محیط امنیتی خلیجفارس تنش موجود در روابط ایران و آمریکاست که بر روابط ایران با همسایگانش نیز سایه افکنده است.
ه- تشویق همگرایی اقتصادی و سیاسی منطقهای یکی دیگر از اهداف سیاست خارجی ایران بوده است. جالب این است که دو کشور ایران و امارات متحده عربی با وجود اختلاف نظر بر سر مالکیت جزایر سه گانه ایرانی در خلیجفارس دارای روابط اقتصادی- تجاری دو جانبه مستحکم و مستمری هستند(لطفیان،1386: 45).
خلیجفارس با منابع طبیعی و معدنی فراوان خود، دیگر تنها به خاطر ایفای نقش ارتباطدهندگی یک بزرگراه تجاری میان شرق و غرب جهان اهمیت ندارد، بلکه در حال حاضر، یکی از دو سر انتهایی در معادلات اقتصادی جهان به شمار میآید. وضعیتی به این مهمی و موقعیتی راهبردی به حساسیت خلیجفارس، برای توازن اقتصادی جهان در آینده، ایجاب میکند تا امنیت این شاهراه مهم از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار گیرد. خلیجفارس همچنین منطقهای است که شریان حیات غرب، یعنی نفت از آن عبور میکند. از این رو، این منطقه برای نظام سرمایهداری و در رأس آن آمریکا، حایزاهمیت حیاتی است(باقری،1386: 125). به طور کلی میتوان این گونه نتیجه گرفت که ایران به دلیل موقعیت ژئواستراتژیک مناسب خود، میتواند به عنوان پل اقتصادی در برقراری روابط بهتر بین دو منطقه غنی در منابع نفت و گاز در جهان(خلیجفارس و دریایخزر) نقش مؤثری ایفا کند. در واقع، رهبران ایران از همکاری منطقهای در زمینههای گوناگونی مانند حمل و نقل، بانکداری و مبارزه با قاچاق موادمخدر در چارچوب سازمان همکاری اقتصادی(اکو) حمایت کردهاند(لطفیان،1386: 45).
جمهوری اسلامی ایران بیتردید، یکی از کشورهای قدرتمند منطقه به شمار میرود. نادیده گرفتن این قدرت مشکلاتی را برای منطقه به وجود خواهد آورد. سیاست اصولی جمهوری اسلامی ایران درباره امنیت خلیجفارس بر نفی حضور نیروهای خارجی در این منطقه استوار است. از سوی دیگر، واقعیت های عینی و مسائل پیش آمده پس از وقایع 11 سپتامبر نیز نشانگر هرچه پر رنگتر شدن حضور نیروهای خارجی، بخصوص نیروهای آمریکایی، در منطقه هستند که روز به روز نیز بر قدرت و نفوذ آنان در منطقه افزوده میشود. اعتقاد بر این است که در چنین شرایطی، بهترین راه کاری که جمهوری اسلامی ایران در راه رسیدن به اهداف خود میتواند در پیش بگیرد، این است که با در پیش گرفتن سیاست «همکاری» و «تنشزدایی» با کشورهای منطقه و «حل مسالمتآمیز اختلافات» با هر یک از کشورهای منطقه خلیجفارس، در پی دست یابی به اهداف سیاست خارجی خویش باشد. این بهترین و مطمئنترین راهی است که ایران میتواند در قبال کشورهای منطقه و امنیت خلیجفارس در پیش بگیرد. در این صورت است که هر قدر جمهوری اسلامی روابط حسنه و همراه با اعتماد متقابل با هر یک از کشورهای کرانه خلیجفارس داشته باشد، به همان میزان میتواند از نفوذ و تأثیرگذاری نیروهای خارجی بکاهد و در تأمین امنیت این منطقه، جایگاه واقعی خود را بیابد. پس امنیت منطقهای مبتنی بر همکاری متقابل، در این برهه زمانی بهترین نوع امنیت منطقهای برای این منطقه حیاتی و راهبردی به شمار میآید(باقری،1386: 126).
نقش بینالمللی ایران در سده جدید میلادی
هیچ کس نمیتواند حدس بزند که قرن بیست و یکم چگونه روزگاری خواهد بود. ولی آنچه مسلم است بیش از هر قرن دیگر بار سنگین مسئولیت حفظ تمدن و مسیر تعالی بشریت را بر دوش دارد. قرن بیستم، قرن معجزههای علمی بود ولی قرن بیست و یکم باید قرن چارهجویی برای مشکلاتی باشد که چشماندازی تیره در برابر زندگی و تمدن بشر نهاده است. به نظر میرسد که اگر جهان از هم اکنون نتواند لااقل برای چهار مسئله عمده(جمعیت، محیطزیست، توازن اجتماعی و حقوق انسانی)پاسخ قاطعی بیابد، آینده نگران کننده خواهد بود. به همین دلیل در این قرن باید به موازات پیشرفتهای علمی و فنآوری، عرصه فرهنگ نیز به پویایی لازم زمان خود دست یابد. به عبارت دیگر انسان باید به کمک فرهنگ به یاد آورد که انسان است، نه آنکه با تند باد نیمه علمی مغز خود به جلو رانده شود و نیمه دیگرش بی استفاده بماند(ادیبی،9).
موقعیت حساس و استراتژیک ایران در منطقه خاورمیانه و وجود بحرانها و عدم ثبات سیاسی در کشورهای مجاور و وجود چالشهای سیاسی با همسایگان استراتژیک باعث به وجود آمدن تهدیدهای برای امنیت جمهوری اسلامی ایران میشود. از بزرگترین تهدیدات فرامنطقهای که حوزه نفوذ آن به این منطقه حساس و استراتژیک وارد شده است، ایالات متحده آمریکا است. آمریکا با تداوم حضور خود در منطقه خلیجفارس و ایجاد روابط با دول همسایه ایران در شمال، جنوب، شرق و غرب در صدد ایجاد فضایی رعب انگیز و تنشزا در ارتباط ایران با کشورهاست. مخالفت ایران با طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا در منطقه، به رسمیت نشناختن اسرائیل و احساس خطر آن دولت از ناحیه ایران، تأکید بر استقلال و پیگیری عزت مدارانه پرونده هستهای منجر به احساس خطر از این ناحیه برای آمریکا و متحدانش شده است. به همین دلیل و بنابر اهمیت استراتژیک ایران و سیاستی که در قبال این دولتها سر لوحه سیاست خارجی خود قلمداد کرده است، باعث مقابله شدید آمریکا با این کشور در فضای بینالمللی شده است .استراتژی آمریکا در منطقه خاورمیانه در قبال ایران مبتنی بر محدود ساختن و منزوی کردن و به طور کلی حذف ایران از معادلات منطقه است و برای رسیدن به این مهم و نیز تسلط بر منابع اقتصادی و موقعیت استراتژیکی منطقه از تمامی ابزار دیپلماسی و حتی نظامی در مقیاس گسترده استفاده میکند(مینائی،1383: 236).
نتیجهگیری
در دوران جنگ سرد، بنیان قلمروهای ژئواستراتژیک بر اساس توان نظامی، جغرافیایی و ایدئولوژیک بنا شده بود. پس از پایان جنگ سرد به دلایل فراوان از جمله هزینه بسیار بالای تسلیحات نظامی، مسائل نظامی و ایدئولوژیک اهمیت خود را در تعیین اهمیت مناطق ژئواستراتژیک از دست داد و عوامل انسانی و اقتصادی جایگزین آن شد. ملاک قدرت در سده بیست و یکم توانمندی اقتصادی در سطح بینالمللی است و بدین لحاظ خاورمیانه و بالاخص منطقه خلیجفارس به دلیل داشتن این توانمندی از مناطق مهم ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک خواهد بود. طبعاً ایران نیز به عنوان یکی از کشورهای منطقه، در قرن بیست و یکم از لحاظ راهبردی و اقتصادی از اهمیت زیادی برخوردار خواهد بود. با کاهش نقش مسائل نظامی و ایدئولوژیک، جناحبندیها و رقابتهایی که بین دو ابر قدرت و همپیمانان آنها بر پایه عامل نظامی تعریف و تفسیر میشد، سستی گرفت و«عوامل انسانی و منابع اقتصادی» به عنوان شاخص توسعه و قدرت برتر معرفی گردید. هم اکنون مناطق استراتژیک بر پایه میزان تولید ناخالص ملی، منابع انسانی و طبیعی دستهبندی میشوند. اکنون مناطق ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک منطبق با مناطقی است که منابع سرشار طبیعی و نیز تولید ناخالص ملی چشمگیر دارند. بدین لحاظ منطقه خاورمیانه به ویژه حوزه خلیج فارس به علت در اختیار داشتن بیش از 70درصد منابع تولید انرژی(نفت وگاز)، نقش ژئواکونومیک ویژه ای در سده بیست و یکم بازی خواهدکرد. امنیت همه جانبه جهان در قرن21 به یک منطقه ژئواستراتژیک بستگی دارد که ایران در مرکز آن قرار گرفته است و ایالات متحده، کنترل این منطقه را محور استراتژیک در سیاستهای خود قرار داده است. حوزه خلیجفارس درمعادلات استراتژیک جایگزینی ندارد و علت، تفاوتهای فاحشی است که در شمال و جنوب آن دیده میشود. در حوزه خیلجفارس و دریایعمان ایران با داشتن بیش از2000 کیلومتر ساحل مناسب عملیاتی و بنادر و لنگرگاههایی با توان پذیرش ناوگانهای بزرگ، وضعی استثنایی دارد، چرا که سواحل جنوبی خلیجفارس از این جهت با محدودیتهای بسیار رو به رو هستند. بنابراین تأمین امنیت منطقه ژئواستراتژیک خلیجفارس از هر جهت با مشارکت ایران عملی خواهد بود و قدرتهای جهانی با توجه به همین واقعیتها بود که پس از انقلاب اسلامی آشکارا این نکته را مطرح کردند که امنیت خلیجفارس باید به وسیله کشورهای«فرامنطقهای» تأمین شود، غافل از این که اگر عملیات نظامی صورت گیرد، موقعیت ایران به گونهای است که میتواند به بهترین صورت دست به عملیات تأخیری بزند یا منافع قدرتهای فرامنطقهای را به اشکال مختلف به خطر اندازد. واقعیت این است که ناامنی خلیجفارس نه به سود قدرتهای بزرگ است، نه کشورهای منطقه. بنابراین اگر بخواهیم به امنیتی واقعی درحوزه خلیجفارس دست یابیم، این کار جز از راه مشارکت کشور های منطقه و هماهنگ شدن آنها با اهداف استراتژیک« جهانی» امکان پذیر نیست. در این زمینه، ایران باید به تدوین یک دستور کار ژئوپلیتیکی بپردازد که هم جوابگوی مشکلات منطقهای باشد و هم مسائل جهانی. در راستای چنین دستور کار ژئوپلیتیکی است که وحدت و امنیت حوزه خلیجفارس به خوبی حفظ خواهد شد.
دکتر محسن مدیر شانهچی و معصومه دهمرده(1391)، ژئوپلیتیک و محیط امنیتی جمهوری اسلامی ایران با تأکید بر خلیج فارس و تنگه هرمز، تهران: دومین همایش سراسری جغرافیا؛ توسعه، دفاع و امنیت(فرصتها و چالشهای خلیج فارس و تنگه هرمز؛ چشمانداز آینده.