چکیده
ایران جزء کشورهایی است که از اقوام گوناگون در ترکیب جمعیتی خود برخوردار است. هویت ملی، وحدت ملی، همگرایی و واگرایی بین اقوام از موضوعات مهمی هستند که حکومتها در کشورهای پلیاتنیک یا کثیرالاقوام با آن مواجهاند. تعدد و تنوع قومی، چالشهایی را در قالب تهدید یا فرصت برای حکومت مرکزی به ارمغان میآورد که متناسب با مبانی تئوریک حکومت یا ایدئولوژی غالب با آن مواجه میشود. اگر تنوع قومی تهدیداتی همچون واگرایی، تجزیهطلبی یا خودمختاری را میتواند به همراه داشته باشد؛ فرصتهای جدیدی را نیز ایجاد میکند که با شناخت و مدیدیت آنها میتوان تهدیدات را به فرصت بدل نمود. یکی از فرصتهایی که تنوع قومی میتواند ایجاد کند امکان توسعه نقش منطقهای دولتهاست. به ویژه زمانی که زبانههای قومی، کشورهای همجوار و شاید چند کشور را در بر بگیرد. در این نوشتار سعی بر آن است تا چالشهای ناشی از تنوع قومی و فرصتها و تهدیدات احتمالی متأثر از آن بررسی گردد؛ درآمدی بر یک موضوع مهم که میبایست در معرض توجه و تأمل ارباب اندیشه قرار گیرد و زوایای مختلف آن مورد مطالعه واقع شود.
واژگانکلیدی: تنوع قومی، مذهبی، ناسیونالیسم، تهدیدات.
مقدمه
ایران اسلامی از جمله کشورهایی است که از تنوع قومی در ساختار جمعیتی خود برخوردارند. با این تفاوت که در اغلب کشورهای پلیژنیک همانند کانادا، آمریکا، و کشورهای اروپایی، همبودی قومی محصول مهاجرت اقوام مختلف به این کشورها است، ولی ایران جزء معدود کشورهایی است که اقوام مختلف همگی بومی این سرزمیناند و ذاتاٌ به ایران و سرزمین خود دلبستگی و تعلق خاطر دارند. یکی از موضوعات مهم و مسئلهساز در منطقه خاورمیانه عدم انطباق مرزهای سیاسی با مرزهای قومی و فرهنگی است. مرزهای سیاسی ایران نیز به گونهای است که اقوام ترک، کرد، عرب، بلوچ و ترکمن در دو سوی آن واقع شدهاند و برخی از این اقوام در دو، سه و حتی چهار کشور گسترش یافتهاند. امتداد گسترش مرزهای قومی فراتر از مرزهای سیاسی همواره زمینههایی را برای تأثیر و تأثر متقابل این اقوام از تحولات فرامرزی فراهم ساخته و گاهاً قدرتهای بزرگ و فرامنطقهای بدین وسیله امنیت کشورها را نیز به مخاطره انداختهاند. بررسی چالشهای قومی یکصد ساله اخیر بیانگر این واقعیت است که کشورهایی چون روسیه، انگلیس، و آمریکا در ورای منازعات قومی در صدد تضعیف حکومتهای مرکزی و وابستگی بیش از پیش آنها به خود بودهاند. حکومت و مدیریت بر ملتهای پلیژنیک هر چند ویژگی و توانمندی خاصی میطلبد اما به موضوع گوناگونی قومی نمیبایست همواره به دیده تهدید نگاه کرد؛ بلکه تنوع قومی و تکثر فرهنگی فرصتهای فراوانی را نیز فراروی حکومتها قرار میدهد که در صورت شناخت و برنامهریزی برای آن کارایی و اقتدار حکومتها را افزایش میدهد و حوزه تأثیر آن را نیز از مرزهای سیاسی فراتر میبرد. از این رو شایسته است با اتخاذ تدابیر لازم برای کاهش مخاطرات و تهدبدات ناشی از تنوع قومی در کشور؛ با دیدی جامع، هویت پلیژنیک کشور را به عنوان فرصتی مغتنم در نظر گرفت. این نوشتار در پی بررسی اجمالی تهدیدات محتمل و فرصتهایی است که تنوع و تعدد قومی برای دولت فراهم میآورد. باشد که نگاه همهجانبه به موضوع قومیتها به تدوین استراتژیهای توسعه اقتصادی، فرهنگی و سیاسی کارآمد منجر گردد.
مبانی نظری
ایران در جنوبغربی آسیا واقع شده است. آسیای جنوبغربی در حقیقت منطقه واسط بین سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا است که ایران در این منطقه به نحو شدیدی از حوادث این سه قاره متأثر است؛ زیرا هر نوع واقعهای که در این قارهها به وقوع میپیوندند و یا روابط سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی بین این سه قاره به صورتی بر ایران تأثیر خواهد گذاشت. به عنوان مثال در جنگهای جهانی اول و دوم با این که ایران اعلام بیطرفی در جنگ کرده بود ولی در هر دو جنگ، مورد اشغال نظامی قرار گرفت و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ضمن این که خطر یک قدرت بزرگ در شمال ایران را کاهش داد اما مسائل جدیدی در وضعیت سیاسی و اقتصادی این سه قاره بوجود آورد که بر روی ایران تأثیر گذار بود. به هر حال، ایران یک موقعیت مرکزی نسبت به کشورهای مجاور خود دارد. در واقع میتواند به عنوان کشوری با نسبت ژئوپلیتیکی بالا در تمام حوزههای ژئوپلیتیکی اطراف خودش حضور داشته باشد و در پیدایش تشکلهای منطقهای و فعال شدن حوزههای ژئوپلیتیکی و کارکردهای آن نقش مؤثری داشته باشد و فرآیند سیاسی این حوزهها را شکل دهد. حوزههای ژئوپلیتیکی که کشور ایران با آنها ارتباط دارد، دارای تفاوتها و تشابهاتی با هم هستند. در عین حال ایران نیز با تمام حوزههای ژئوپلیتیکی دارای تشابهات و تجانسها و همچنین دارای منافع مشترک میباشد. از سوی دیگر ایران میتواند، بالقوه عامل اتصال برای تمامی این حوزهها باشد و در جهت متشکل شدن این حوزهها نقش مؤثری را بر عهده بگیرد(مینایی،1383: 139). ایران به دلایل طبیعی، تاریخی، شاهد تنوع و گوناگونی فراوانی از حیث زبانی، فرهنگی، نظامات خویشاوندی، قومی و تا حدودی نژادی است. آمارگیری که بین سالهای 1330-1327 صورت پذیرفته، انواع مذهب در ایران:را 48 نوع و انواع زبانها را 85 گونه نشان داده است(هوشمند،1384: 58). گروههای عمده قومی در ایران شامل کرد، لر، ترکمن، بلوچ، قزاقها و آذری زبانها میباشند که غالب این گروههای قومی در مناطق مرزی ایران ساکن هستند. بدیهی است که در انتخاب این گروههای بزرگ قومی، ملاکهایی همچون گستردگی جغرافیایی، محل استقرار، جمعیت زیاد و تأثیرگذاری تاریخی آنان بر مناسبات اجتماعی و سیاسی جامعه ایران و در نهایت عطف توجه محققان به آنها، مدنظر بوده است(حاجیانی،1388: 292). تنوع قومی موجود در کشور به عنوان یک واقعیت ساختاری سابقه درازمدت و طولانی در ایران دارد. استقرار و زندگی اقوام ایرانی در این سرزمین، مشارکت مکرر آنها در حکومت و تأسیس سلسلههای حکومتی با ماهیت قومی- ایلی در ایران، جنبشها و تنشهای مکرری را در مناطق قومی که غالباً مرزی هستند به وجود آورده است(حاجیانی،1388: 407). اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران پیرو دین اسلامند و از این حیث جزئی از قلمروی جغرافیایی وسیعتری به نام جهان اسلام محسوب میشوند. برابر آمار منتشر شده در سرشماری سال 1385 کل کشور، در حدود 99 درصد از جمعیت کشور را مسلمانان تشکیل میدهند که خود به دو گروه شیعه و اهلسنت تقسیم میشوند. یعنی 96 درصد شیعه و 3 درصد سنی و کمتر از 1/. درصد جمعیت غیرمسلمان را شامل میشود. در قانون اساسی، اسلام دین رسمی ایران و مذهب جعفری اثناعشری مذهب رسمی شناخته شده است. بدیهی است نهادن این اصل در قانون اساسی به واسطه شیعهبودن اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران بوده است. علاوه بر دین اسلام، پیروانی از ادیان دیگر چون مسیحیت، آشوری، زرتشتی و ... نیز در ایران ساکن هستند. زبان فارسی ابزار ارتباط متقابل اکثریت سکنه فلات ایران شناخته میشود؛ چنان که حتی مردمان کشورهای افغانستان و تاجیکستان که در امتداد جغرافیایی فلات ایران قرار دارند، به فارسی تکلم میکنند. علاوه بر این، گویشهای محلی متعلق به اقوام پیرامون ایران نیز از خانواده زبانهای ایرانی به شمار میروند. در این میان تنها زبانهای آذری و ترکمنی جزو خانواده آلتایی، گروه ترکی و شاخه اوغوز(جنوب غربی) هستند؛ در حالی که زبانهای فارسی، پشتو، کردی، بلوچی، تاجیکی،گیلکی و مازندرانی از خانواده هند و اروپایی، زیر گروه هندو ایرانی و شاخه ایرانی هستند(حافظ نیا،1381: 17).
روش تحقیق
روشهای تحقیق در علوم اجتماعی روشهای انطباق آگاهی با شناخت است. با توجه به اهمیت مطالب و به روز بودن آنها و ملاحظات مرتبط با متغیرها و گزارههای دخیل در روند تحقیق و ابعاد گسترده ساختار فضایی- جغرافیایی گروههای قومی- مذهبی در ایران از چهارچوب روش توصیفی – تحلیلی استفاده شده است.
یافتههای تحقیق
ساختار قومی – مذهبی در ایران
ایران در زمره ممالک دارای تنوع قومی محسوب میشود و سرزمین ایران نه تنها در تاریخ گذشته خود، بلکه هم اکنون نیز دارای ساختار چند قومی و ترکیبی از گروههای متنوع قومی است. بنابر نظر محققان تا اواسط قرن بیستم، بخشهایی از جمعیت، ساختار قومی داشته است؛ زیرا در مناطق مهمی از ایران گروههای قومی شناخته شده چون لر، ترک، کرد، بلوچ، طالشی، عرب و ترکمن ساکن هستند. کمتر از نیمی از ترکیب قومی کشور را اقوام غیرفارس تشکیل میدهند که عمدتاً در نوار مرزی و قلمرو جغرافیایی، منطبق با نام اقوام مربوطه، استقرار و آرایش یافتهاند. آذریها با جمعیتی بالغ بر 27 درصد کشور در شمالغربی و غرب، کردها با حدود 10 درصد جمعیت کشور در غرب، بلوچها با 2/2 درصد جمعیت کشور در جنوب، ترکمنها با 2 درصد جمعیت کشور در شمالشرقی و طالشی با یک درصد جمعیت زندگی میکنند که از نظر جغرافیای سیاسی و جمعیتی معنا و تعریف خاصی را برای ملت و کشور ایران پدید آورده است(بنیاسد،1391: 441). ساختار فضایی - جغرافیایی ملت ایران از دو بخش به هم پیوسته مرکزی و حاشیهای پدید آمده است. بخش مرکزی، که نسبت به حاشیه و پیرامون خود، فضای گستردهتری از جغرافیای ایران را اشغال میکند و میان اجزای آن پیوند و تجانس نسبی برقرار است، بر کاسۀ فلات ایران و ارتفاعات حاشیهای آن، یعنی زاگرس و البرز، منطبق است. همچنین میان تجانس کالبدی و توپوگرافیک فضا در بخش مرکزی ایران با تجانس انسانی آن ارتباط وجود دارد. مردم این بخش از حیث ویژگیها و خصلتهای قومی، زبانی، فرهنگی، مذهبی و فضایی منسجم و همساناند و در پیکرۀ ملت بدنه اصلی و عمده به شمار میروند؛ بدینمعنا که با وجود خرده فرهنگهای محلی در این بخش، افراد آن همگی از نظر دینی مسلمان، از نظر مذهبی شیعه اثناعشری، از نظر زبانی فارس، و از نظر فرهنگ عمومی ایرانیاند و درعینحال در فضایی به هم پیوسته در داخل فلات و ارتفاعات مجاور آن ساکن هستند. نوع ترکیب این لایهها و خصلتهای چندگانه و اساسی در بخش مرکزی، همه سبب تراکم و یکدستی مردم ساکن در این ناحیه شده است. موقع و ساختار طبیعی فضای ایران، بر کنش دو سویه شهروندان و گروههای اجتماعی اثرهای گوناگون گذاشته است؛ از یک طرف، با بسترسازی ارتباط میان اقوام و گروهها، تعامل آنها را با یکدیگر و با ساکنان فلات ایران آسان نموده و از طرف دیگر، جنبههای وحدت بخش کلان سرزمینی، بر چگونگی روابط و به وجود آمدن ویژگیهای کلان ملی اثر گذاشته و جنبههای جداساز فضا، مایه گوناگونی و پیدایش ویژگیهای ناحیهای در درون آن شده است(حافظنیا،1381: 149).
بر خلاف بخش متراکم و متجانس مرکزی، بخش حاشیهای که مردمان آن در دشتها و نواحی مرتفع حاشیه جغرافیای ایران ساکن هستند، به گسیختگی و غیرمتجانس بودن دچار است و مجموعهای متنوع از گروههای فرهنگی و قومی را در بر میگیرد. مردمان بخش حاشیهای یا پیرامونی کشور، در بعضی از شاخصهها و به طور مشخص زبان و لهجه، قومیت، مذهب و خردهفرهنگ محلی، با بخش مرکزی و با یکدیگر تفاوت دارند. در بخش حاشیه، گروههای قومی آذری، کرد، عرب، بلوچ و ترکمن، به ترتیب در شمالغربی، غرب و جنوبغربی، جنوبشرقی و شمالشرقی ساکناند. نواحی استقرار این اقوام، به جز ناحیه آذرینشین و کردنشین، فاقد پیوستگی فضایی ــ جغرافیایی است، بهطوریکه موزائیک گسیخته با فضاهای امتدادیافته بخش مرکزی، به هم میپیوندند، بدینمعنا که بازوها و زبانههای بخش مرکزی، بهویژه در ضلع شرقی، شمالی، جنوبی و غربی کشور تا مرزهای سیاسی و حتی در بعضی جهات تا ماورای مرزها گسترش مییابد و فضاهای میانگروههای قومی را پر میکند(حافظنیا،1381: 150). اقلیت مذهبی اهلسنت، با دو شاخه حنفی و شافعی، در فضاهای حاشیهای کشور پراکندهاند. منطقه حنفینشین، از نوار باریکی از شرق خراسان(حوالی تربت جام) آغاز میشود و همراه انقباض و انبساط جغرافیایی در کنار مرز شرقی، به سمت جنوب تا بلوچستان امتداد دارند. استانهای جنوبشرقی، با دیگر بخشهای ایران پیوند گستردهای ندارد و در انزوای جغرافیایی باقی مانده است. ناهمگونیهای محیطی، مذهبی، زبانی و اجتماعی این ناحیه با بدنه اصلی کشور، این منطقه را در انزوای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود باقی گذاشته و روابط بسته و کمابیش ایستای آن با دیگر مناطق کشور به طور چشمگیری نمایان است(پاپلییزدی، 1368: 25). گروه قومی بلوچ در جنوبشرقی ایران با نیمه دیگر هسته بلوچنشین در پاکستان پیوستگی فضایی پیدا میکند. هرچند این قوم در آن سوی مرز فاقد دولت ملی مستقل است، بلوچستان پاکستان در چهارچوب ساختار سیاسی فدرال آن کشور تا سطح یک ایالت ارتقا یافته است. بلوچستان ایران، منطقهای از کشور است که با ایالت بلوچستان در جمهوری فدرال پاکستان و ناحیه بلوچنشین افغانستان پیوند فضایی و جغرافیایی دارد(براهویی،1378: 186).
از نظر مذهبی اقلیت بلوچ ایران، اهلسنت هستند و از این جهت نیز، با بلوچها و قلمرو اهلسنت پاکستان و شبهقاره هند مشابهت، ولی با بخش مرکزی ایران متفاوتاند. از نظر ریشه زبان و لهجه، زبان بلوچی را همانند پشتو، تاجیکی و کردی عضو خانواده زبانهای ایرانی میدانند، اما لهجههای بلوچی در مناطق بلوچنشین ایران و پاکستان بهمراتب به هم نزدیکترند تا به زبان فارسی. بنابراین بلوچستان ایران و پاکستان در سه متغیر مذهب، زبان و قومیت با یکدیگر تجانس دارند. ترکیب این سه متغیر همسو بر همگرایی دو بخش بلوچنشین پاکستان و ایران تأثیر گذاشته و آرمان سیاسی بلوچستان بزرگ را در قالب تلاش عدهای از نخبگان بلوچ برای کسب هویت مستقل سیاسی «بلوچستان آزاد» پدید آورده است. جنبش سیاسی ناسیونالیسم بلوچ در پرتو رقابتهای دوران جنگ سرد شکل گرفت و مدتی دچار فراز و نشیب بود. این حرکت پس از پایان جنگ سرد با تظاهرات درونمنطقهای، بهویژه در پاکستان، همراه بود. روزنامهها و مطبوعات، جریانات فرهنگی و نخبگان سیاسی ــ اجتماعی بلوچستان پاکستان نیز در دامن زدن به این امر دست داشته و دارند(پیشگاهیفرد،1385: 8). از دیگر عوامل عمدهای که بلوچستان را از بخش مرکزی ایران جدا نگاه میدارد، وضعیت جغرافیایی است. دو عامل جغرافیاییِ دوری از مرکز و فضای کویری عاری از حیات فعال، تأثیر عمدهای در جدایی این منطقه داشتهاند. با توجه به این که استانهای جنوبشرقی ویژگیهای برجسته طبیعی و انسانی دارند که دیگر مناطق ایران از آن بیبهرهاند، اما به عنوان توسعهنیافتهترین استانهای کشور از ابعاد اجتماعی، اقتصادی و محیطی به شمار میآیند. در حاشیه غربی ایران، قملرو اهلسنت شافعیمذهب در استان کردستان و بخش جنوبی استان آذربایجان غربی قرار دارد و به ناحیه کردنشین شیعهمذهب در ضلع جنوبی آن (استان کرمانشاه) و ناحیه شیعهنشین آذربایجان در غرب و شمال آن محدود میشود. مناطق حاشیهای سنینشین کشور در این مناطق نیز فاقد پیوستگی فضایی است و فواصل جغرافیایی میان آنها، با بازوها و زبانههای جغرافیایی بخش شیعهنشین مرکزی پر میشود. مسیحیان ارمنی نیز یکی از اقلیتهای دینی به شمار میآیند که جمعیت بسیار اندکی دارند. این اقلیت در مناطقی چون اصفهان، تهران و آذربایجان غربی به صورت اجتماعات منفرد در میان گروههای اکثریت پراکندهاند و فاقد فضای جغرافیایی پیوستۀ اختصاصی هستند. اقلیت دینی زردشتی نیز در تهران و منطقه یزد به صورت اجتماعات منفرد پراکندهاند. این دو اقلیت دارای مکان مذهبی و زیارتگاه عمومی در ایران هستند و پیروان آن دو، از سراسر جهان برای زیارت این اماکن به ایران میآیند. کلیسای ارمنیان در بخش شمالی آذربایجان غربی و معبد زردشتیان در یزد قرار دارد. سایر اقلیتهای دینی نظیر کلیمیان، که جمعیت بسیار اندکی دارند، به صورت انفرادی در بین جمعیت ایران پراکندهاند. شایان ذکر است که این اقلیتها در ماورای مرزهای سیاسی ایران نیز گسترش جغرافیایی دارند. بخش سنّیمذهب شرق ایران با ناحیۀ سنّینشین پاکستان و افغانستان، و بخش سنّینشین شمال شرقی ایران با ناحیۀ سنّیمذهب آسیای مرکزی پیوستگی دارند. در جنوب کشور، اهلسنت ساکن در جزایر و سواحل خلیج فارس، با اهلسنت شبهجزیره عربستان، که در آن سوی آبهای خلیج فارس واقع است، تجانس دارند. در غرب ایران نیز بخش سنینشین کردستان با ناحیه سنیمذهب شمال عراق دارای پیوند جغرافیاییاند. گروه ترکمن در شمال شرقی ایران با ترکمنستان در آسیای مرکزی، که دولت مستقل ملی آن را اداره میکند، پیوند جغرافیایی دارد. قرار گرفتن زادگاه و آرامگاه مختومقلی، شاعر معروف ترکمن، که الهامبخش قوم ترکمن بوده است، در ناحیه ترکمننشین ایران، این دو بخش را بیشتر به هم نزدیک میکند. ناحیه آذرینشین شمال غربی ایران نیز با آذربایجان در شمال غربی پیوند جغرافیایی دارد. قلمرو کردنشین ایران نیز با نواحی کردنشین دو کشور عراق و ترکیه ارتباط جغرافیایی دارد. قوم کرد در منطقه، دولت مستقل ملی ندارد و همین امر ناآرامی مستمر واحدهای سیاسی جدا از هم را در ناحیه پیوسته کردنشین پدید آورده و بحرانی شناور را در سراسر منطقه، به ویژه برای سه کشور ایران، ترکیه و عراق، در پی داشته است. قلمرو عربنشین ایران در جنوب غربی کشور نیز با منطقه وسیع عربی که سرتاسر غرب آسیا، شبهجزیره عربستان و شمال آفریقا را فرا میگیرد، ارتباط فضایی ــ جغرافیایی دارد و گاهی رقبای ژئوپلیتیک ایران در منطقه عربی از این مسئله بهرهبرداری سیاسی و تبلیغاتی میکنند(حافظنیا،1381: 149).
پراکندگی گروههای قومی- مذهبی ایران
یکی از ویژگیهای به نسبت عمومی و جهانشمول مناطق مرزی، داشتن تنوع قومی، مذهبی و فرهنگی است. این پدیده ناشی از قانون تراوش و انتشار بین مناطق جغرافیایی مجاور است(عندلیب،1380: 207). بحث ارتباط اقلیتها و مرز از دو جهت قابل طرح است: 1) نحوه پراکندگی اقلیتها در کشور در رابطه با مرزها؛ 2). نقاط مشترک قومی، مذهبی و زبانی اقلیتها در دو سوی مرزها(زرقانی،1386: 20). یکی از ویژگیهای مرزی کشورها که تأثیر مستقیمی بر امنیت مرزی دارد، داشتن تنوع قومی، اجتماعی و فرهنگی در نواحی مرزی است. این پدیده ناشی از مرزهای تحمیلی است که معمولاً توسط قدرتهای جهانی و در کشورهای تحت سلطه انجام میگیرد. بر پایه این وضعیت، بخشی از جمعیت یک منطقه قومی یا فرهنگی در منطقه مجاور قرار میگیرد. این پدیده به مرور زمان، در مناطق مرزی باعث تشکیل گروههای قومی، اجتماعی و فرهنگی بین ساکنان دو سوی مرز که تأثیر مستقیمی بر امنیت مرز دارد، و باعث همگرایی و یا واگرایی قومی- فرهنگی این گروههای اجتماعی مرزنشین با حکومت مرکزی میشود. به بیانی دیگر، اگر این گروهها نسبت به حکومت مرکزی همگرایی داشته باشند، مسأله تأمین امنیت مرز و توسعه مناطق مرزی با مشکل کمتری روبرو است. اما هر گاه به دلایلی این گروهها نسبت به حکومت مرکزی واگرایی داشته و نسبت به گروههای اجتماعی آن سوی مرز همگرایی داشته باشند، مسأله تأمین امنیت مرز با مشکل جدی روبرو میشود. اگر مرزنشینان دو سوی مرز از یک قوم و طایفه بوده و خویشاوندی هم بین آنان وجود داشته باشد رفت و آمدهای غیرقانونی نیز در این بین رواج خواهد داشت(اخباری و نامی،1388: 58). گرچه ایران از کشورهایی است که قومیتهایی با گویشها و فرهنگهای متفاوت را در خود جای داده است، اما ایرانیان در کل از یک بستر فرهنگی- تاریخی منسجم و استوار بر مؤلفههای انسانی- اجتماعی برخوردارند. در واقع دلیل ماندگاری و پایداری جامعه ایران در طول تاریخ متأثر از مؤلفههایی چون: همزیستی مسالمتآمیز و سازگاری قومی، مذهبی، نژادی، زبانی و چگونگی گسترش قدرت نخبگان از قومیتهای گوناگون در بستر تاریخی جامعه ایران بوده است(باوند،1383: 57). بسیاری از متخصصان، تقسیمبندیهای مختلفی از گروههای قومی ایران انجام دادهاند. به طور مثال، علی الطایی در کتاب بحران هویت قومی- مذهبی در ایران، گروههای قومی موجود در کشور را به سه گروه اصلی تقسیم نموده، که به شرح زیر میباشد:
1. گروه آریاییها (شامل افغانها، هزارهها، بلوچها، بختیاریها، فارسها، اصفهانیها، کرمانیها، یزدیها، گیلانیها، مازندرانیها، تالشیها، کردها و لرها)،
2. گروه ایرانیان غیر آریایی (ترک، قشقایی، ترکمن، مغول، ارمنی، سامیها، یعنی عربها، یهودیها و آشوریها)،
3. سایر گروههای مختلط(الطایی،1378: 203).
نقش عوامل خارجی را در فعال کردن تنشهای قومی، زبانی و مذهبی نمیتوان نادیده گرفت. در طرح خاورمیانه بزرگ هم مانور زیادی روی اختلافات و شکافهای قومی، زبانی و مذهبی مناطق مرزی ایران شده است که این مسأله نشانگر این است که تنشهای قومی- مذهبی به عنوان یکی از تهدیدهای پیش روی امنیت ملی کشورهای منطقه خاورمیانه مدنظر میباشد و بر این اساس، عملکرد دولتها در ایجاد همبستگی ملی و ایجاد همگرایی سنگینتر میشود. در نتیجه، این کشورها از نقطه نظر تأمین امنیت داخلی، هر راهبردی را که در پیش میگیرند باید مبتنی بر وحدت تمامی گروهها و قومیتها باشد تا بلکه بتواند زمینه بروز ناامنی در حواشی مرزها را مهار نموده و جریانهای بحرانزا را به خارج از مرزها هدایت نماید(راستی و رحیمی،1387: 167). گسترش افراطگرایی، در اطراف ایران جریانهای هدفمند نزاع مذهبی در منطقه را تشدید میکنند که پیامد منفی آن، برای ایران نیز تهدید امنیتی به همراه دارد و عملاً تمامی نوار مرزی شرقی ایران را با این چالش مواجه ساخته است. افراطگرایی، امری منطقهای است که از توان بیثباتسازی بالایی برخوردار میباشد. در حال حاضر، جریان افراطی در پاکستان و افغانستان علیه شیعه و ایران در حال تشدید است و برخی از علمای اهلتسنن نیز از این روند حمایت میکنند. نگاهی گذرا به شرایط سیاسی- ایدئولوژیک در جنوبشرقی کشور حکایت از آن دارد که چالشهای واقعی- اما نه به صورت آشکارا؛ بلکه در عمق و در خفا- در حال تشدید است. در این جا منابع قدرت تأثیرگذار در خارج از حیطه قدرت اسلامی، فعالتر به نظر میرسد و همین جنبه از موضوع است که هوشیاری ویژهای را طلب میکند. در همین رابطه چالشهای ایدئولوژیک بعد از قدرت گرفتن طالبان در قندهار از سال 1994 میلادی شدت بیشتری گرفته و به نظر میرسد که به تدریج منطقه جنوبشرقی ایران را تحت تأثیر خود قرار دهد. در عین حال به نحو آشکاری اندیشه طالبانی در چالش با انقلاب اسلامی قرار گرفته و در کویته- مرکز ایالت بلوچستان پاکستان- ناسیونالیزم بلوچ را نیز به مبازره کشانده است(ملازهی،1380: 95). پاکستان یکی از مراکز مهم علمی و فرهنگی مسلمانان اهلسنت به شمار میرود و طی دو دهه اخیر رفته رفته بر اهمیت آن افزوده شده و طی سالهای اخیر به طور جدی جایگزین مراکز دینی عربستان و مصر گردیده است و امروزه پایگاه دو جریان بسیار عظیم معرفتی و فکری در میان اهلسنت یعنی مکتب حوزویان دیوبند و جماعت تبلیغی در هند و پاکستان است که لاهور همه ساله مرکز اجتماعی عظیم و گردهمایی سالیانه صدها هزار نفر مبلغ دینی از کشورهای اسلامی است که پس از اجتماع سالیانه حج، بزرگترین اجتماع اسلامی به شمار میرود و اهلسنت ایران نیز با برخورداری از هر دو جریان قدرتمند دارای ارتباط بسیار مؤثر و نزدیکی با این مراکز هستند به طوری که مرز شرقی ایران و پاکستان معبر اصلی این مراودات است. نزدیکیهای قومی و مذهبی میان ساکنان استان سیستان و بلوچستان با بلوچستان پاکستان از یک سو و نزدیکی جدی، مکتبی و روابط گسترده عاطفی با رهبران طالبان از سوی دیگر، نگرانیهای زیادی نسبت به انتقال بحرانهای ناشی از این پدیده به داخل ایران ایجاد نموده و حتی ابزاری برای فشار آمریکا و انگلیس به بهانه حضور نیروهای القاعده از طریق مرزهای شرقی ایجاد نموده است(میرزایی،1388: 93-92). مسأله وهابیت و گسترش آن در مرزهای شرقی ایران به پشتوانه مالی عربستان سعودی و سایر کشورهای خارجی است. از دیدگاه وهابیت این بخش از ایران دارای شرایط مناسب برای تبلیغ و توسعه فرقهگرایی مذهبی و وهابیت است که مهمترین عوامل آن عبارتند از: وجود اهلسنت که نسبت به تشیع در اکثریت قاطع هستند، آزادی عمل وهابیون در پاکستان و نیز کشیده شدن دنباله قومی بلوچهای ایرانی به خارج از کشور، زمینه فعالیت و تبلیغات وهابیون را تسهیل میکند، سکونت اهلسنت حنفی مذهب در مناطق مرزی، فقر اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و تفاوتهای مذهبی در مناطق مرکز و پیرامون ایران، تأثیر تبلیغات وهابیون مبنی بر اینکه نظام ایران یک نظام شیعی است و نه یک حکومت اسلامی، باعث شده اشرار محلی، به راحتی در قالب مذهب علیه نیروهای حکومتی عمل کنند. به طوری که در این منطقه نفوذ وهابیت به عنوان عامل بالقوه براندازی و ایجاد تفرقه و بحران در حوزه حاکمیت جمهوری اسلامی ایران مطرح است. خروج طلاب و روحانیون برخی از اهلتسنن از کشور به منظور گذراندن دورههای عالی دروس دینی در عربستان و پاکستان و وجود جریانات قوی وهابیت در این کشورها، که خواه ناخواه متأثر ازالقائات و جریانات عقیدتی- سیاسی این کشورهامیباشد(کریمیپور،۱۳۷۹ :۸۵).
حزب الفرقان بلوچستان ایران تشکلی عمدتاً مذهبی است که مولویهای ناراضی از حکومت شیعی ایران در آن فعالاند. این حزب در پاکستان وابسته به سپاه صحابه است. سپاه صحابه پیوسته در ارتباط با حکومت سعودی هستند که عمدتاٌ به دعوت وزارت حج و اوقاف عربستان به آن کشور اعزام میگردند. این انجمن بیشترین سهم را در دامن زدن به ناآرامیها و آشوبهای فرقهای در پاکستان دارد. بیشتر تشکیلات شبهنظامی، افراطی و ضدشیعی است که فلسفه وجودی آن مبارزه با انقلاب اسلامی و نابودی شیعیان پاکستان است. آنها شیعیان را به عنوان مسلمان به رسمیت نمیشناسند(محقر،۱۳۷۲: 64).
بحرانهای قومی و مذهبی
اصولاً در کشورهایی که ملت «ترکیبی» بوده و از اقوام مختلف تشکیل شده است، زمینههای ایجاد بحرانهای امنیتی با منشأ قومی فراهمتر است. به ویژه در شرایط جدید و به واسطه گسترش تکنولوژیهای ارتباطی و اطلاعاتی، خودآگاهی قومی به میزان زیادی افزایش یافته و نوعی همبستگی در ورای مرزهای ملی در حال شکلگیری است. این وضعیت به ویژه هنگامی که از پشتیبانی و حمایت هدفدار کشورهای خارجی برخوردار باشد از حیث امنیتی میتواند برای کلیه حکومتها خطرساز تلقی گردد(افتخاری،1378: 36). جمهوری اسلامی ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. بر این اساس انجام اقدامات تبلیغاتی و جنگ روانی با هدف افزایش شکافهای قومی- مذهبی و ایجاد اختلاف و درگیری بین گروههای قومی و مذهبی با یکدیگر و نیز با حکومت، تحت استراتژی مشهور«اختلاف بینداز و حکومت کن»؛ همواره یکی از سیاستهای امپریالیستی قدرتهای بزرگ بوده است. این مسأله در مورد مناطق مرزی ایران با شدت و حدت بیشتری انجام میشود، چرا که ساختار قومی و مذهبی در مناطق مرزی به گونهای است که اقلیتهای قومی و مذهبی عمدتاً در حاشیه مرزهای ایران واقع شدهاند و دنبالههای قومی و مذهبی اقلیتها به صورت گروههای اکثریت در آن سوی مرز و در کشورهای همسایه پراکنده هستند. چنین شرایطی زمینه مناسبی را برای سوءاستفاده قدرتهای فرامنطقهای(آمریکا و انگلیس) و حتی رقبای منطقهای ایران نظیر عربستان و پاکستان برای استفاده از پتانسیلهای بحرانزای قومی و مذهبی مناطق مرزی ایران فراهم کرده است. در سالهای اخیر، تلاش برای ایجاد تفرقه و اختلافافکنی میان شیعه و سنی به خصوص در مناطق مرزی همانند بلوچستان به شدت افزایش یافته است. تشدید اختلافات مذهبی- قومی با هدف شعلهور ساختن درگیریهای قومی- مذهبی در منطقه مرزی بلوچستان از سوی دو جریان مختلف هدایت میشود. جریان اول، سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی کشورهای غربی همچون آمریکا و رژیم صهیونیستی هستند که با استفاده از برخی ضعفها و کاستیها سعی در ایجاد اختلافات قومی- مذهبی در منطقه را دارند، و تا حدی نیز در این امر توفیق داشتهاند. تلاش در جهت بزرگنمایی نقاط ضعف، ایجاد روحیه یاس و ناامیدی و ترویج احساس تبعیض در بین مردم بلوچ از یکسو و حمایتهای وسیع مالی، رسانهای، تجهیزاتی از گروههای آشوبگر و جداییطلب همچون گروه جندالله در منطقه که شعار خود را برقراری عدالت مذهبی و رفع تبعیضها بر علیه قوم بلوچ قرار دادهاند از سوی دیگر، در همین راستا قابل ارزیابی است. اما جریان دومی که در مناطق شرقی کشور بر کوره اختلافات مذهبی میدمند، نحله فکری و عقیدتی منحرفی است که تحت عنوان وهابیت و سلفیگری از آن یاد میشود و گروههای متحجر و واپسگرای طالبان و سپاه صحابه، نمادی از این جریان محسوب میشوند. میلیونها دلار پول نفت برخی کشورهای عربی همانند عربستان و امارات صرف ایجاد مدارس مذهبی در پاکستان و افغانستان شده است که در آن مدارس به تبلیغ وهابیت و ترویج دشمنی با شیعیان پرداخته میشود. آن سان که رافضی و ملحد دانستن شیعیان جزو اولین آموزشهای مرسوم و متداول در مدارس مذهبی و گروههای جماعت تبلیغی پاکستان به شمار میرود(کریمیپور،1380: 147). لازم به ذکر است که هدف قدرتهای بزرگ از تشدید اختلافات قومی- مذهبی در مناطق مرزی اقلیتنشین، همانا تلاش برای سیاسی کردن هویتهای قومی- مذهبی و ایجاد یک جنبش جداییطلبانه است. در این صورت این وضعیت میتواند به تشدید بحرانهای قومی و وقوع منازعات مسلحانه بینجامد که نه تنها امنیت مرزی بلکه امنیت ملی کشورهای چند قومی را به مخاطره میاندازد. بعد از حادثه 11 سپتامبر 2001 و حضور آمریکا در منطقه، آمریکا با تدوین سند امنیت ملی جدید راههای مقابله با استبداد و تروریسم و اشاعه دموکراسی را مورد بررسی قرار داد. با استناد به سند ملی آمریکا در سال 2006 میتوان محورهای ذیل را به عنوان گرایشهای آمریکا در برابر ایران شناسایی کرد(اصغریان،1388: 114). حمایت آشکار از صداهای مخالف نظام جمهوری اسلامی ایران توسط بالاترین سطوح تصمیمگیری در آمریکا، تعمیق و گسترش تحریمها علیه ایران، برای محدود کردن روابط کشورهای همسایه و سازمانهای بینالمللی با ایران، تلاش برای مشروعیت بخشی و توانمندسازی سازمانهای غیردولتی ایرانی مخالف نظام جمهوری اسلامی ایران، دخالت گسترده در امور داخلی ایران در محور حقوقبشر، رسانهها، قومیت و مذاهب، آموزش عناصر و تشکلهای خارجهنشین مخالف نظام جمهوری اسلامی ایران و حمایت سیاسی و مالی از آنها، تحدید نفوذ ایران در منطقه، تبلیغ و دوگانگی حاکمیت در ایران، راه اندازی جنگ عقیدتی و ایدئولوژیک در منطقه، فعالسازی و حمایت از شبکههای رسانهای ضد ایران(عبداللهخانی،1385: 30). نگاهی به چالشهای قومی یکصد ساله اخیر به ویژه بعد از تحولات مشروطهخواهی و جنگ جهانی دوم نشان میدهد که گرایشات قومی در ایران، مورد توجه قدرتهای خارجی و ابزار اعمال فشار آنان بر حکومت مرکزی بوده است. در اغلب بحرانهای جداییطلبانه یا چالشهای سیاسی قومگرایانه، علائق و گرایشات قومی دستمایه دخالت نیروهای بیگانه در سرنوشت کشور و تضعیف حاکمیت ملی توسط گروههای قومی به نفع کشورهای قدرتمند غربی و شرقی بوده است. بیشک حفظ و حراست از نظام و حاکمیت ملی ایجاب میکند که نسبت به نقش عوامل خارجی در شکلگیری بحرانهای قومی توجه جدی داشته باشیم اما بررسی همهجانبه عوامل داخلی و خارجی، مؤثر بر گرایشات قومی و چالشهای ایجاد شده در این زمینه امری ضروری است؛ چرا که تحریکات خارجی در بستر مطالبات و انگیزشهای داخلی زمینه بهتری برای ظهور و بروز مناقشات قومی ایجاد میکنند. مناقشات و چالشهای قومی کشورهای همجوار مانند آذربایجان، ترکیه، کردهای شمال و اعراب جنوب عراق، اقوام و طوایف در افغانستان و پاکستان میتواند در ناپایداری امنیت مناطق مرزی مؤثر باشد. همِچنین دامنه منازعات و چالشهای قومی کشورهای مجاور ممکن است به واسطه پیوندهایی با اقوام داخل کشور این سوی مرزها را نیز متأثر سازد و چالشهایی را که منشأ و حوزه فعالیت آن در خارج از کشور است برای امنیت و ثبات مناطق مرزی ایجاد نماید. مهاجرت، پناهندگی و ترددهای مرزی احزاب و گروههای معارض با حکومتهای کشورهای همسایه اثرات نامطلوبی بر روند تأمین و حفظ امنیت مناطق مرزی و سرمایهگذاریهای اقتصادی و توسعهای در پی دارد و هزینههای ناخواستهای را به کشور تحمیل میکند. پراکندگی اقوام ترک، لر، کرد، بلوچ و ترکمن در کنار سایر اقوام اگر چه الزامات خاصی را برای مدیریت جامعه ایرانی در پی داشته اما تنوع قومی در ترکیب جمعیتی ایران فرصتهای جدیدی را نیز فراروی مدیریت کشور قرار داده است. همانگونه که پیشتر گفته شد؛ زبانههای اقوام ایرانی در ورای مرزهای سیاسی امتداد یافتهاند. اگر از این طریق بخشهای داخلی از تحولات فرامرزی متأثر میشوند به همین ترتیب تحولات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی درون مرزی اقوام نیز میتواند زبانههای قومی آن سوی مرز را متأثر سازد. بدین ترتیب فرصتی جدید پدید میآید تا مدیریت کلان جامعه با برنامهریزیهای دقیق علاوه بر مدیریت پویای تحولات در داخل مرزهای سیاسی به توسعه نقش منطقهای کشور از طریق تأثیرات اقوام بر زبانههای قومی که گاه چند کشور را در بر میگیرد، دست یابد. این امر حوزه تأثیر سیاستهای دولت را تا سطوح منطقهای توسعه میدهد و قدرت تعامل سیاسی کشور با همسایگان و قدرتهای منطقهای را به صورت محسوسی افزایش میدهد. پس از انقلاب اسلامی قدرت الهامبخش نظام اسلامی متبنی بر دین اسلام و ایدئولوژی استعمارستیز و عدالتخواه آن، کشورهای مسلمان منطقه را تحت تأثیر قرار داده و ایران را در بین کشورهای اسلامی به جایگاه ویژهای رسانده است. تنوع قومی چالشهایی را برای کشور به همراه دارد که برخی در قالب تهدید و برخی دیگر به شکل فرصت ظهور و بروز مییابند. بدیهی است مدیریت عالی نظام میبایست به هر دو وجه این چالشها استراتژی متناسبی طراحی و اتخاذ نماید.
نتیجهگیری و پیشنهادات
گروههای جمعیتی و قومی مناطق پیرامونی و حاشیهای ایران از حیث تجانس با بخش مرکزی ایران، وضعیتهای متفاوتی دارند و رفتار سیاسی آنها نیز تا اندازهای تابع نسبت تجانس آنها با بخش مرکزی و میزان مداخلۀ نیروهای تحریککنندۀ خارجی بوده است. اقلیتهایی که در هر سه متغیر قومیت، زبان و مذهب فاقد تجانس لازم با بخش مرکزیاند، بیشترین درجه تفاوت نسبت به بخش مرکزی را دارند. سه قوم کرد، بلوچ و ترکمن از این لحاظ وضع مشابهی دارند، ولی تجلی رفتار آنها نسبت به بخش مرکزی بسته به اقتدار دولت مرکزی، میزان احساس مشارکت در امور جاری کشور، انسجام درونی و شرایط و مقتضیات منطقهای است. در این میان، قوم کرد با جمعیت بیشتر، نمود و قوت بیشتری در رفتار سیاسی با بخش مرکزی دارد، پس از کردها به ترتیب قوم بلوچ و قوم ترکمن قرار دارند؛ رفتارهای سیاسی این دو با مرکز، به دلیل جمعیت کمترشان، نمود کمتری دارد. قسمت اعظم ساکنان نواحی مرزی کشور را گروههای مذهبی و یا قومی که به "گروههای اقلیت" موسومند، تشکیل میدهد. به عبارت دیگر، مرزنشینان ایرانی عمدتاً از لحاظ مذهبی اهلسنت و از نظر قومی، با اکثریت ساکنان بخش داخلی متفاوتند. همین واقعیت، در کنار سایر جنبهها، به حساسیت مرزها و نواحی مرزی کشور افزوده است. به این ترتیب، یکی از محدودیتهای نواحی مرزی به نوعی «رویکرد حذفی» باز میگردد که متأسفانه نزد بعضی از مدیریتها و یا حتی مقامات مذهب رسمی میتوان سراغ گرفت. این گونه رویکرد به صور گوناگون، محدودیتهایی را در نواحی مرزی و برای مرزنشینان به طور جدی مطرح میسازد و نه تنها از جمهوری اسلامی «چهرهای ناپسند» به جهانیان، از جمله اکثریت مسلمانان، عرضه میدارد بلکه در سطح ملی و ناحیهای نیز خود بر سر راه انسجام و ادغام اجتماعی مرزنشینان در فضای ملی مانعی اساسی به شمار میرود. مرزهای کشور عمدتاً موطن اهلسنت است، اما بنا بر شواهد تاریخی، در هر بزنگاه تاریخی همین مرزنشینان بودهاند که پیش از هر گروه دیگر، مستقل از وابستگی مذهبی، برای حفظ خانمان و وطن خود، در برابر تجاوز بیگانگان شجاعانه مقاومت کردهاند. بنابراین، نه از نظر آموزههای دینی و نه از لحاظ ضرورتهای ملی و امنیت سرزمین، شایسته نیست در برابر هممیهنان مرزنشین خود، به این گونه رویکردها متوسل شویم. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در واقع میثاق یکپارچگی و انسجام ملی ایرانیان است. براساس اصول و بندهای مختلف این قانون، حقوق شهروندی آحاد ملت، مستقل از رنگ و نژاد و مذهب، محفوظ است. در جای جای اصول مختلف این قانون از حقوق اقلیتهای قومیتی و مذهبی و بهرهگیری آزادانه آنان از خصوصیات خردهفرهنگی خود، بویژه در نواحی با اکثریت جمعیت سنی، دفاع شده، حتی در فصل شوراها، بر مشارکت آحاد مردم با توجه به ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی نواحی تأکید شده است. بنابراین، تأکید بر این اصول و پافشاری در اجرای روح فراگیر این قانون، میتواند به عنوان بستری مناسب در بهرهمندی از قابلیتها و شایستگیهای اقلیتهای مرزنشین کشور به شمار آید. در همین راستا، رفع نارساییهای قانونی بهرهمندی از سرمایه اجتماعی مرزنشینان به هر دلیل و عنوان و در مقابل، تدوین قوانین و مقررات تسهیل کننده برای نواحی مرزی میتواند نه تنها در جلب هر چه بیشتر قابلیتهای مرزنشینان به کار آید، بلکه مسلماً زمینهساز ارتقای همبستگی و یکپارچگی قوم- مذهبی ملی باشد. تقویت عوامل همگرا کننده قومیتها در ایران نیاز به چند فاکتور مهم دارد. از آن جمله:
- تقویت بنیه اقتصادی، به وجود آوردن امکانات و رفاه مادی نسبی در مناطق سکونتی پیرامونی و همچنین ایجاد شغل و حرفه متناسب با ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی جهت افراد بومی،
- تشویق مرزنشینان و قومیتهای ساکن به فعالیتهای اقتصادی افزونتر و شریک کردن آنها در آنچه در بخش مرکزی تقسیم میشود،
- تقویت خودباوریهای فرهنگی و ایجاد اعتماد به نفس از طریق رسانههای جمعی به خصوص رادیو و تلویزیون،
- رواج و گسترس تلاشهای عینی در کاهش محرومیتهای مناطق دارای اقلیتهای قومی و مذهبی،
- افزایش رفاه مرزنشینان و به دنبال آن گسترش میزان همگرایی ملی در میان آنها،
- تقویت پایگاههای مردمی(تقویت روحیههمگرایی و ملیگرایی) در مناطق مرزی دارای اقلیتهای قومی- مذهبی،
- آسیبشناسی مذهبی وابسته به وهابیون و تأثیر آن بر جریانهای فرقهای ضدشیعه در منطقه،
- برقراری عدالت جغرافیایی در کشور و ایجاد توازن نسبی میان مناطق مرکزی و حاشیه در توسعه و بهبود شاخصهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی.
معصومه دهمرده(1392)، هویت پلیاتنیک ایران اسلامی؛ فرصتها و چالشها، بیرجند: همایش ملی خراسلن جنوبی؛ نظم و امنیت.