جغرافیای سیاست

معصومه دهمرده

جغرافیای سیاست

معصومه دهمرده

نقش تحولات مرزی در همگرایی و واگرایی ایران با آسیای مرکزی


  چکیده

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تأسیس جمهوری‌های تازه استقلال یافته در آسیای مرکزی، یکی از مهم‌ترین تحولات تاریخ معاصر به شمار می‌رود. این تحولات، نه تنها واقعیت‌های مربوط به مرزهای سیاسی را تغییر داد، بلکه چهره مناسبات جدیدی را در عرصه مسائل اقتصادی و فرهنگی مابین این کشورها و کشورهای دیگر گشود. جمهوری اسلامی ایران  به عنوان یکی از کشورهای مهم منطقه و همسایه جنوبی آسیای مرکزی،به طور همزمان در چهار حوزه سیاسی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی در منطقه آسیای مرکزی، از فرصت های خاصی برخوردار بوده، ودر عین حال، با مشکلات و چالشهای خاصی نیزمواجه است. بطور منطقی، دستیابی به تحلیلی واقع بینانه، فراگیر و کاربردی نسبت به هر یک از محورهای مورد اشاره می تواند به عنوان مقدمه ای مناسب و کارگشا برای پیشبرد اهداف رفتار خارجی این دولت در حوزه جغرافیایی آسیای مرکزی مفید باشد.در هرصورت کاهش ضریب منفی عوامل بحران آفرین و تبدیل کردن تهدید ها و چالشهای موجود به فرصت های مورد نظر، در کنار تقویت وتعمیق فرصت های موجود، یکی از ابتدایی ترین و در عین حال نافذ ترین کارکردی است که نظام تصمیم سازی خارجی هر دولتی چون ایران در ارتباط با "مناطق حساس"  چون آسیای مرکزی باید داشته باشد. در مقاله حاضر، با روش توصیفی- تحلیلی به تشریح نقش تحولات مرزی در همگرایی و واگرایی ایران با آسیای مرکزی می پردازیم.

  واژگان کلیدی: مرز، همگرایی، واگرایی، ایران، آسیای مرکزی

  

 

مقدمه

همزمان با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تجزیه بلوک شرق، خلأ قدرتی در برخی از مناطق جهان پدید آمد. آسیای مرکزی از جمله مهم‌ترین مناطقی بود که در نظام جدید بین‌الملل با خلأ قدرت رو به رو شد. ژئوپلیتیک مهم منطقه باعث حضور نیروهای مهم منطقه ای و فرامنطقه ای برای کسب منافع بیشتر در آسیای مرکزی شد. روسیه، امریکا، چین، اتحادیه اروپا، ایران، ترکیه و در مقام های بعد عربستان، اسرائیل، پاکستان و هند هرکدام به دلایل سیاسی، امنیتی و اقتصادی خاص خود، خواهان نفوذ در این منطقه بودند. جمهوری اسلامی ایران به لحاظ موقعیت در جنوب غربی آسیا واقع شده و بخش وسیعی از فلات ایران را در بر می‌گیرد. موقعیت خاص ایران نیز که در مرکز ثقل یکی از بزرگ‌ترین شبکه‌های ارتباطی جهان قرار گرفته و همچون پلی اروپا را به آسیا و خاور دور وصل می‌کند. به طوری که از قدیم‌الایام چهار راه تمدن‌ها محسوب گردیده و از نظر موقعیت دریایی و زمینی از موقعیت فوق‌العاده مناسبی برخوردار می‌باشد. به طوری که ارزش ژئوپلیتیکی ایران به حدی است که هر گونه تغییری در حاکمیت آن توانسته است موازنه منطقه‌ای و جهانی را بر هم زند. به همین سبب بازیگران اصلی منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای همواره در ادوار مختلف تاریخی نقش تعیین کننده‌ای را در معادلات قدرت برای ایران قائل هستند، به طوری که یکی از دغدغه‌ها و معضلات محیط امنیتی ایران، دست‌اندازی‌های نهان و آشکار این بازیگران بوده است. جمهوری اسلامی ایران به واسطه موقعیت راهبردی و واقع شدن در یکی از حساسترین مناطق جهان همواره دارای فرصتها و مزیت‌هایی همراه با تهدیدها و آسیب‌پذیریهای اجتناب‌ناپذیر و غیر‌ارادی می‌باشد. به عنوان نمونه ایران در محاصره و مجاورت منطقه بحران‌خیز و مستعد تشنج جهانی نظیر قفقاز، آسیای مرکزی، خلیج‌فارس و خاورمیانه قرار گرفته که وضعیتی خاص و انحصاری است و نمی‌توان به راحتی از پیامدهای انکار‌ناپذیر آن رهایی جست. به نظر می‌رسد به دلیل وجود شرایط نامساعد اقتصادی، سیاسی، نظامی و ... در اغلب همسایگان ایران، وجه منفی عوامل ژئوپلیتیکی مزبور در مورد مرزهای جمهوری اسلامی ایران بیشتر غالب باشد. بر این اساس، به طور عمده در مرزهای جمهوری اسلامی ایران با اغلب همسایگان نقش بازدارندگی، امنیتی مرز پر رنگتر از نقش ارتباطی- اقتصادی آن می‌باشد، حال آنکه در دنیای امروز و در عصر جهانی شدن باید سیاست‌ها در راستای گسترش تعاملات جهانی، ارتباطات مرزی و تقویت نقش ارتباطی مرزها باشد. امری که اگرچه با کمک و همکاری کشورهای همسایه بهتر به ثمر می‌رسد، اما در درجه اول نیاز به تغییر رویکرد و نگرش صحیح به مسئله مرز و مناطق مرزی از سوی مسئولان مرتبط با مرز دارد.

مباحث نظری 

 موقعیت جمهوری اسلامی ایران

ایران در جنوب غربی آسیا واقع شده است .آسیای جنوب غربی در حقیقت منطقه واسط بین سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا است که ایران در این منطقه به نحو شدیدی از حوادث این سه قاره متأثر است. زیرا هر نوع واقعه‌ای که در این قاره‌ها به وقوع می‌پیوندند و یا روابط سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی بین این سه قاره به صورتی بر ایران تأثیر خواهد گذاشت. به عنوان مثال در جنگ‌های جهانی اول و دوم با این که ایران اعلام بی‌طرفی در جنگ کرده بود ولی در هر دو جنگ، مورد اشغال نظامی قرار گرفت و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ضمن اینکه خطر یک قدرت بزرگ در شمال ایران را کاهش داد اما مسائل جدیدی در وضعیت سیاسی و اقتصادی این سه قاره بوجود آورد که بر روی ایران تأثیر گذار بود. به هر حال، ایران یک موقعیت مرکزی نسبت به کشورهای مجاور خود دارد. در واقع می‌تواند به عنوان کشوری با نسبت ژئوپلیتیکی بالا در تمام حوزه‌های ژئوپلیتیکی اطراف خودش حضور داشته باشد و در پیدایش تشکل‌های منطقه‌ای و فعال شدن حوزه‌های ژئوپلیتیکی و کارکردهای آن نقش مؤثری داشته باشد و فرآیند سیاسی این حوزه‌ها را شکل دهد. حوزه‌های ژئوپلیتیکی که کشور ایران با آنها ارتباط دارد، دارای تفاوتها و تشابهاتی با هم هستند. در عین حال ایران نیز با تمام حوزه‌های ژئوپلیتیکی دارای تشابهات و تجانس‌ها و همچنین دارای منافع مشترک می‌باشد. از سوی دیگر ایران می‌تواند، بالقوه عامل اتصال برای تمامی این حوزه‌ها باشد و در جهت متشکل شدن این حوزه‌ها نقش مؤثری را بر عهده بگیرد(مینایی،1383: 139).

 

موقعیت آسیای مرکزی

آسیای مرکزی حوزه جغرافیایی وسیع با وضعیت جغرافیایی متفاوت است، ناحیه کوهستانی، دشتهای گسترده، رودخانه های طویل، بیابان های لم یزرع از ویژگی های این قلمرو است. جدای از ناحیه کوهستانی، تنها دشت حاصلخیز آن است که امکان سکونت یا شهرسازی را فراهم می‌کند. محدوده آسیای مرکزی را می‌توان از سواحل شمالی و اراضی شرقی ایران تا سر حدات غربی چین دانست که سرزمین های جنوبی دشت سیبری در شمال آن واقع است. کوه های هیمالایا اراضی جنوبی و جنوب شرقی آسیای مرکزی را از کشورهای دیگر جدا می‌کند. در چنین منطقه وسیعی در حال حاضر سرزمین افغانستان – ترکستان (شرقی و غربی)، مغولستان، تبت و جمهوری های تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان واقع است. از نظر وضع جغرافیایی می‌توان شرایط اراضی قلمرو آسیای مرکزی را چنین بیان داشت: بیابان های لم یزرع که شامل قره قوم و قزل قوم است و در محدوده جنوبی و غربی، آمودریا و برخی بخش های سیردریا واقع شده است. آسیای مرکزی متشکل از پنج کشور قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان در میان فضای اقلیمی پهنای اوراسیا واقع شده و نزدیک به 60 میلیون نفر را در خود جای داده است اگر چه در نگاه نخست، آسیای مرکزی منطقه‌ای از نظرجغرافیایی محصور در خشکی به نظر می‌آید که کشورهای منطقه را به همسایگان و جامعه جهانی وابسته کرده است، اما واقعیت امر آن است که این منطقه که منطقه تحت لوای تاریخ طولانی خود یکی از مهم ترین مناطق جهان شناخته می‌شود که علاوه بر آنکه میراث‌دار اقتصاد بزرگ جاده ابریشم و پل ارتباطی میان اروپا، آسیای شرقی و میان شمال و جنوب قاره آسیا به شمار می‌آید، امروزه به سبب کشف منابع غنی انرژی نیز در کانون توجه شدید بازیگران بین المللی قرار گرفته است. در این بین ایران و آسیای مرکزی علاوه بر علقه های کهن فرهنگی، قومی، زبانی، نژادی و مذهبی از پیوندهای اقتصادی و سیاسی نزدیکی نیز با یکدیگر برخوردار هستند. اگر چه طی دو دهه گذشته میزان همکاری های سیاسی و اقتصادی ایران و کشورهای آسیای مرکزی همواره تحت تأثیر عوامل خارجی و فرامنطقه ای قرار داشته است، با این حال منافع متقابل و اشتراکات تاریخی به نوعی سرنوشت آنها را به یکدیگر پیوند داده است(سنایی، 1388).

 

 مرز

مرز سیاسی به پدیده‌ای فضایی اطلاق می‌شود که منعکس کننده قلمرو حاکمیت یک دولت بوده و مطابق قواعد خاص در مقابل حرکت انسان، انتقال کالا یا نشر افکار مانع ایجاد کند یا دست کم آن را محدود سازد(زرقانی،1381: 2). انسانها برای مشخص ساختن پیرامون فعالیت خود، آن گونه که با گستره فعالیت همسایه تداخل پیدا نکند، ناچار به تعیین خطوطی قراردادی در بخش پایانی و پیرامونی محیط زیست یا قلمرو خود هستند که گونه گسترش یافته این مفهوم خط پیرامونی است که بخش پایانی گستره فعالیت یک ملت را مشخص می سازد و جنبه‌ای سیاسی پیدا می‌کند که مرز خوانده می‌شود(مجتهدزاده، 1381: 40). 

مرزها حدود ملتها و کشورها را مشخص کرده و بنابراین معرف کشور، ملتها هستند. مرزها به طور همزمان، ابزار سیاست کشور، تجلی و وسیله قدرت و تعیین کننده امنیت ملی هستند(میرحیدر،1375: 141).

 

یافته‌های تحقیق

الف- جایگاه و اهمیت منطقه آسیای مرکزی برای ایران

منطقة آسیای مرکزی پس از پایان سلطه اتحاد جماهیر شوروی در حوزه‌های مختلفی مانند ژئوپلیتیکی (محل تلاقی قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای)، ژئواستراتژیکی، ژئواکونومیکی (منابع عظیم انرژی؛ به ویژه نفت و گاز حوزة خزر) و ژئوکالچری (به ویژه در چهارچوب نظریه برخورد تمدن‌های هانتینگتون و بسترهای مناسب برای خیزش حرکات اسلام‌گرایی ) دارای اهمیتی روزافزون در نظام بین‌المللی گردید. ایران نیز بنا به دلایل ذیل برای این منطقه اهمیت و جایگاه خاصی قائل می باشد.

 

جایگاه ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک آسیای مرکزی

با توجه به این که ایران بین پنج حلقه کلیدی خلیج فارس، دریای خزر، آسیای مرکزی، قفقاز، شبه قاره هند و خاورمیانه قرار دارد، این حلقه‌ها که شامل کشور‌های متعدد است، حلقه‌های امنیتی در جهان نیز محسوب می‌شوند. در داخل این پنج حلقه کلیدی، حلقه آسیای مرکزی یکی از مهمترین مناطق پیرامونی ایران محسوب می‌شود و ایران هم زمینه‌های لازم را برای تأثیرگذاری در این منطقه دارد(سنایی، 1389، 1). در حقیقت،  ایران به دلیل قرابت جغرافیایی با آسیای مرکزی بخصوص وجود بیش از 1500 کیلومتر مرز مشترک با ترکمنستان از امکان ورود آسان به این منطقه برخوردار می باشد و این نزدیکی امتیاز بی‌بدیلی است و اهمیت آن در میان رقبای ایران واضح و آشکار است.

 

وجوه مشترک فرهنگی، مذهبی و تاریخی

وجود سابقه تاریخی و اشتراکات فرهنگی و اجتماعی ایران و آسیای مرکزی، دلیل دیگر اهمیت این منطقه  برای جمهوری اسلامی ایران می باشد. این عوامل در پیوستگی فرهنگی واجتماعی ایران و منطقه مثمر ثمر است. اشاعه زبان فارسی، آشنایی مردم منطقه با فرهنگ و تمدن ایرانی، احیای اسلام و فرهنگ دینی- با عنایت به حضور٤٠ میلیون مسلمان در منطقه، مقابله با اندیشه های تفرقه افکنانه به ظاهر مذهبی و اقدامات سلطه جویانه غرب در منطقه از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد.

 

جلوگیری از تشدید افراط گرایی قومی و نژادی و بی ثباتی در منطقه

منطقه آسیای مرکزی متشکل از ملیت های گوناگون است که در چارچوب جمهوری های مختلف جای داده شده اند و مرزهای این کشورها لزوماً منطبق با پراکندگی قومی و نژادی منطقه ای نیست. در این شرایط هرگونه تشنج و قوم گرایی می تواند آرامش و ثبات منطقه را بر هم بزند و امنیت ملی ایران را تهدید کند( رضازاده، 1384: 76). لذا جلوگیری از اختلافات قومی و نژادی که از عوامل اصلی بحران زا در منطقه محسوب می شوند از دلایل مهم توجه ایران به منطقه آسیای مرکزی می باشد.

 

جلوگیری از حضور بازیگران فرامنطقه ای در آسیای مرکزی

پس از فروپاشی شوروی سابق و استقلال جمهوری های آسیای مرکزی، قدرت های منطقه ای (روسیه، چین، ایران) و فرامنطقه ای (امریکا و غرب) به دنبال کسب منافع در منطقه فعال گردیدند. در این میان، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در آسیای مرکزی مبتنی بر جلوگیری از نفوذ و سلطه قدرت های فرا منطقه ای بوده است. در همین راستا، جمهوری اسلامی ایران مخالف فعالیت و نفوذ شرکت های چند ملیتی در منطقه آسیای مرکزی نیز می باشد. چرا که حضور شرکت های غربی و آمریکایی با تبعات خاص آن و از جمله نفوذ آمریکا و اسرائیل در منطقه، امنیت ملی ایران را به مخاطره می اندازد.

 

اهمیت اقتصادی منطقه آسیای مرکزی

به دلیل محصور بودن جمهوری های آسیای مرکزی در خشکی، مشکل دسترسی به  بازارهای جهانی به یکی از مهم ترین دغدغه های این کشورها تبدیل شده است. در این میان، جمهوری اسلامی ایران با احداث خطوط ریلی جدید توانسته است در امر ترانزیت کالا و خدمات متقابل با این جمهوری ها نقشی بسزا ایفا نماید و از مزایای اقتصادی این شرایط استفاده نماید. هم چنین وجود بازارهای مصرف در این منطقه و تلاش ایران در جهت تأمین نیازمندی های اقتصادی آن ها، فواید و مزیت های فعالیت اقتصادی ایران را در منطقه بیشتر کرده است.

 

توجه به رشد اقتصادی و بهبود وضعیت اجتماعی کشورهای آسیای مرکزی

با توجه به این که منطقه آسیای مرکزی به وسیله قدرت های اتمی (روسیه از شمال غربی، چین از شرق، قزاقستان در شمال، هند از جنوب و پاکستان و کره شمالی) محاصره شده است. بدین ترتیب توجه به رشد اقتصادی و بهبود وضعیت اجتماعی این کشورها عامل کاهش تشنجات میان آن ها خواهد بود و موجب عطف توجه کشورهای فوق به این ناحیه خواهد شد. در چنین شرایط منطقه گرایی بود که سازمان اکو که از سه کشور ایران، پاکستان و ترکیه تشکیل شده بود، حوزه فعالیت خود را گسترش داده و جمهوری های آسیای مرکزی را در فوریه 1992 این سازمان در تهران به عضویت پذیرفت. جمهوری اسلامی ایران معتقد است که احساس وابستگی این جمهوری ها به یک اتحادیه منطقه ای کمک بزرگی به حفظ استقلال آن ها خواهد کرد و هم چنین اجازه خواهد داد تا آن ها در قالب یک اتحادیه منطقه ای در راه رشد و توسعه اقتصادی خود گام بردارند. در ضمن، احساس وابستگی منطقه ای بیشتری در آن ها به وجود خواهد آمد(ملکی،1371 :7).

 

نقش ژئوکالچر ایران برای کشورهای منطقه آسیای مرکزی

فرهنگ، همان سبک و شیوه زندگی است که بر پایة نظام فکری و ارزشی پا می‌گیرد و چهارچوب زندگی فردی و جمعی را می‌سازد. دیرینگی و ابعاد فرهنگی ایران در منطقة آسیای مرکزی به عهد فرمانروایان هخامنشی و حتی پیش از آن می‌رسد. داریوش در کتیبة معروف نقش رستم در کنار دیگر سرزمین‌های وابسته به امپراطوری خود، از سرزمین‌های بلخ، مسغد و خوارزم و.... به عنوان شهرهای ایران یاد می‌کند. این نکته از سوی مورخین یونانی و رومی نیز تأیید شده است(جعفری دهقی،1385). اگرچه در قرن بیستم نظام فکری و ارزشی مردم آسیای مرکزی  طی تحولات تاریخی ناشی از حاکمیت نظام کمونیستی، چالش‌های مختلفی به خود دیده است، اما توانسته شالوده‌های بنیادین خود را حفظ کند. در دهة پایانی قرن بیستم، رهایی کشورهای منطقه از یوغ حاکمیت کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی، فرصتی را پدید آورد تا تعاملات فرهنگی کشورهای دیگر با آنها، از حالت بسته به گسترده تبدیل شود.

توسعة روابط فرهنگی ایران با کشورهای فوق از همان روزهای آغازین استقلال این کشورها در دستور کار مسئولان ایران قرار گرفت. ایران جزو سه کشور اولی بود که استقلال این کشورها را به رسمیت شناخت و متعاقب آن، روابط دیپلماتیک خود را با آنان پایه‌گذاری نمود. در این میان، ایران از امتیازات و ویژگی‌های خاصی در حوزة آسیای مرکزی  برخوردار است، از جمله:

-. هم‌آیینی و هم‌کیشی؛

-. قرابت جغرافیایی؛

-. اشتراکات فرهنگی- تاریخی؛

- اشتراکات زبانی با برخی از اقوام؛

-. حضور ایرانیان مقیم در منطقه آسیای مرکزی؛

-. امتیاز غلبه تأثیر‌گذاری بر تأثیرپذیری(ابراهیمی،1380: 93).

 با نگاهی اجمالی به این منطقه می‌توان برخی از مصادیق این امتیازات و همپوشانی‌های فرهنگی را بین دو طرف مشاهده نمود. اشتراکات دینی با وجود بیش از 67 میلیون مسلمان (اگرچه متفاوت از نظر مذهبی)، اشتراکات زبانی در زیرمجموعة گویش‌های زبان فارسی، به ویژه در تاجیکستان و شهر اوش در جنوب قرقیزستان، وجود تشابه‌های فرهنگی با ایرانیان، به ویژه در تاجیکستان و درة فرغانه در کنار رود زرافشان و سمرقند و بخارا در ازبکستان و نیز مرو و عشق آباد، نمونه‌هایی بدیع از این اشتراکات در حوزة فرهنگی است(اعظمی،1387: 13). این عوامل، موجب همگرایی بین ایران و کشورهای آسیای مرکزی  در حوزة فرهنگی گردیده است و موجب شده تا تفاهم و دوستی بین این کشورها و جمهوری اسلامی ایران رو به گسترش گذارد. از این رو، حوزة فرهنگی، یکی از مهم‌ترین بسترهایی است که در آن ایران می‌تواند، با ارتقای سطح و حجم همکاری با کشورهای منطقه، ضمن احیای نقش ژئوکالچر خود در آسیای مرکزی، زمینة همگرایی بیش تر در عرصة سیاست خارجی را فراهم نماید، چرا که ایران با سابقه سترگ تاریخی- فرهنگی خود و تجربه جدید استقلال سیاسی و در راستای همگرایی منطقه‌ای گام های مؤثری را در تداوم سیاست تنش‌زدایی و اعتماد‌سازی برداشته است. در شرایط جدید، ایران به‌عنوان محور سیستم تمدن فارسی شامل افغانستان و تاجیکستان،با پیوند دادن آن با جهان اسلام یعنی بخش غیر عربی و بخش عربی، به عنوان وحدت دهندة جهان اسلام می‌تواند ایفا کنندة نقش حساسی در منطقه باشد. با یک بررسی علمی می‌توان دریافت که گستره تجانس های ساختاری ایران با کشورهای این منطقه در حوزه عملکردی مشترک تمدن فارسی، ایرانی و اسلامی دارای قدمت و پایه‌های فرهنگی مشترک بسیار مستحکمی است. تعلقات فرهنگی و تمدنی کشورهای این منطقه با ایران امروزی در حوزه‌های قومی، زبانی، نژادی، تاریخی، دینی،  فرهنگی و اجتماعی دارای ریشه‌های عمیقی است که صرفاً در مطالعات کتابخانه‌ای و پژوهش های اسنادی نمی‌توان بدان ها دست یافت، لذا، با حضور در فضا‌های اجتماعی ـ فرهنگی و بررسی میدانی و مشاهده، بسیاری از تعلقات مشترک را که برگرفته از تجانس های ساختاری بین ایران و کشورهای آسیای مرکزی است می‌توان درک و لمس کرد(حافظ نیا و دیگران،1386: 95). از آنجایی که اتکا به پیوندهای بنیادی مشترک در مناسبات بین کشورها از تکیه گاه‌های استراتژیک محسوب می‌شود که علاوه بر اهداف ایجابی در گسترش روابط و توسعة منافع مشترک و متقابل موجب جلوگیری از آسیب‌ها و تهدیدات مشترک و متقابل نیز می‌شود، این پیوندها دارای ماهیت و هویت فرهنگی، دینی، جغرافیایی، تاریخی، سیاسی، دفاعی، امنیتی، اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژیکی و یا ترکیبی از آنها بوده و مشترکات دینی، فرهنگی، جغرافیایی و تعامل اجتماعی آسیب پذیری کمتر و اثربخشی بنیادی‌تر در روابط، مناسبات و همبستگی دارد که در تولید منافع، اتحاد و امنیت ملی و منطقه ای وزن بیش تر در ساختارهای ژئوپولیتیکی و ژئواستراتژیکی ایفا می‌کند و ماندگارتر است. استفاده مناسب از تجانس های ساختاری(شامل قومیت، زبان، دین، تاریخ مشترک و مشخصه‌های فرهنگی و اجتماعی) ایران در ارتباط با کشورهای آسیای مرکزی و موجب می‌گردد به صورت متقابل فرصت هایی در زمینة ایجاد و تقویت سازمان های مشترک فرهنگی، ادبی، علمی، آموزشی و همچنین اقتصادی،  با شعاع عمل منطقه‌ای، فرا روی ایران قرار گیرد.

 

عوامل همگرایی ایران و آسیای مرکزی

1- پیوندهای تاریخی

پیوندهای تاریخی – فرهنگی ایران با منطقه آسیای مرکزی پدیده ای است دیرین به عمر طول تاریخ منطقه و فراتر از آن، یعنی دوران پیش از تاریخ. به شهادت مدارک باستان شناسی و پژوهش های مردم شناسی و اسناد بی شمار تاریخی، ایران و افغانستان و جمهوری های خراسان بزرگ از کهن ترین دوران در بستری از فرهنگ ها وتمدن های شناخته شده حرکت کرده اند که از همسانی ها و هم ریختی چشم گیری برخوردار بوده است. (ورجاوند، 1373). بنا بر اسناد و شواهد تاریخی در حدود 2500 ق. م جمعیت بزرگی از انسان های سفید پوست آریایی در سرزمینی که آریانا ویجه نام داشت و در وادی‌های شمال آمودریا(آسیای میانه) در حالت کوچ نشینی و رمه‌داری زندگی می‌نمودند. با افزایش روز افزون جمعیتشان از صفحات جنوب آمودریا و سرزمین باختر گذشته و در دامنه‌های شمالی و جنوبی هندوکش مسکون شدند. این طوایف پس از مدتی باز هم به دلیل افزایش جمعیت هجرت به شرق را آغاز کردند و از دریای سند به وادی های هند شمالی جا به جا شدند. بعدها در حدود تقریباً دو هزار سال بعد مقارن با 600 قبل از میلاد همین طوایف یکی از حوزه های بزرگ تمدنی و امپراطوری پر قدرت را تشکیل دادند که فلات آریانا نام دارد. تاریخ گواه بر آن است که فلات آریانا از کوچیدن دو قوم یا دو گروه طایفه‌ای بزرگ به نام مادها و پارس ها از طوایف صحراگرد هند و اروپایی که در حدود 1500 ق.م از مناطق وسیع دشتی و صحرایی آسیای میانه صورت گرفته، عرض وجود نموده است. این فلات، بخشی از منطقه بزرگ کم آبی را تشکیل می‌داد که از آفریقا تا اوراسیا ادامه می‌یافت. مرز آن در غرب کوه های زاگرس و در شمال فلاتی است که از کرانه جنوبی دریای خزر تا هندوکش گسترش یافت. مادها در بخش شمال غربی فلات و پارس ها در بخش جنوب غربی آن می‌زیستند و هر دو قوم به صورت طوایف خراج گذار امپراطوری نیرومند آشور بودند. دین مادها و پارس ها با دین آریایی هایی که حدود 1500 ق م به هند یورش بردند وجه اشتراک داشتند.از دید تاریخی مردم ایران، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و بخش هایی از قزاقستان و قرقیزستان به همراه بخش بزرگی از قفقازیه، در مشترک المنافع هخامنشی، پارتی، ساسانی در دوران پیش از اسلام و در زمان خلافت عباسی در امپراطوری های ایرانی و ترکی سامانی، سلجوقی، غزنوی و تا همین اواخر در امپراطوری صفوی، تجربه‌ای طولانی از زندگی در کنار هم دارند (مجتهد زاده، 1374). بنابراین ملاحظه می‌شود ایران و کشورهای آسیای مرکزی از پیش از تاریخ، دوران باستان و درعصر امپراطوری عظیم هخامنشی و ساسانی تا دوره اسلامی و دوره معاصر و قبل از اینکه این کشورها تحت سیطره حکومت کمونیستی قرار گیرند، مجموعه واحد و یا سرگذشت تاریخی مشترکی داشتند و پیوندهای دیرین و ناگسستنی بین آنها برقرار بود، به طوری که می‌توان ادعا کرد هیچ یک از کشورهایی که امروزه صحنه گردان آسیای مرکزی‌اند، قدمت پیوند ایران با این کشورها را ندارند.

 

2- پیوندهای دینی

پس از تصرف ایران به دست سپاهیان اسلام شرق و شمال ایران و منطقه آسیای مرکزی وارد عصر جدیدی شد و اوضاع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی این مناطق تحت تأثیر اسلام قرار گرفت. اسلام در ماوراءالنهر وحدتی به وجود آورد که در زمان هخامنشیان و دوران سلطه اسکندر مقدونی نیز به چشم نخورده بود. در جریان توسعه نفوذ اعراب در آسیای مرکزی قدرت های محلی ترک به سمت شمال شرقی عقب رانده شدند و به همین دلیل از نظر جغرافی دانان مسلمان قرون سوم و چهارم هجری، ترکستان از شمال ماوراء النهر آغاز می‌شده است. نخستین دولت ترک اسلامی در آسیای مرکزی را قراخانیان به وجود آوردند. ترکان قراخانی که نخست در مغولستان می‌زیستند، با پذیرش اسلام، نخستین سلسله بزرگ اسلامی ترک را بنیان نهادند. خاندان قراخانی سپس با نام سیاسی مستقل «ترکمانان» در تاریخ آسیای مرکزی نقش مهمی ایفا کردند. قراخانیان با سلسله های مشهور ایرانی مانند سامانیان و غزنویان و خوارزمشاهیان ارتباط نزدیکی ایجاد کردند و درگیری های نظامی طولانی با آنها داشتند. پس از طاهریان و صفاریان، سامانیان در برابر دستگاه خلافت عباسی قیام کردند و بر ماوراء النهر تسلط یافتند. اساساً توسعه اسلام در آسیای مرکزی از قرن اول هجری صورت گرفت و در قرن سوم هجری به عنوان دین اصلی در این منطقه مطرح شد. تنها گروهی از یهودیان بخارا بر آیین نیاکان خود ماندند. از این دوران به بعد آسیای مرکزی یکی از کانون‌های اصلی فرهنگ و تمدن اسلامی گردید. در قرون بعد نیز توسعه اسلام ادامه یافت. پیوند آداب و تعالیم اسلامی با فرهنگ و تمدن ایرانی در نقاط مختلف و نیز مناطق ماوراء النهر و خراسان بارور و شکوفا شد. شهرهای سمرقند و بخارا به مراکز فرهنگ و تمدن ایرانی – اسلامی تبدیل شدند. آسیای مرکزی در تحولات فرهنگ و تمدن اسلامی – ایرانی نقش عمده ای بر عهده گرفت (کولایی، 1376، 14-17). بیشتر پژوهشگران فعالیت مسلمانان آسیای مرکزی را به سه دسته تقسیم می‌کنند که به شکلی تداوم گرایش های قبلی اسلامی است و یا شکل تغییر ماهیت داده همان گرایش ها و یا اینکه تحت تأثیر الگوی فکری غالب در مطالعات گروه های اسلامی، مورد تفسیر و تأویل جدی قرار گرفته است.

دسته اول: اسلام سنتی

دسته دوم: اسلام مورد حمایت دولت

دسته سوم: اسلام تندرو اسلام سنتی ادامه همان نگرش محافظه کارانه و نسبتاً کنش پذیر اکثریت مسلمانان آسیای مرکزی است که یک هویت قومی است تا یک اعتقاد مذهبی.

اسلام مورد حمایت دولت در ابتدای جنگ جهانی دوم هنگامی که دولتمردان شوروی خواستار استفاده از توان مسلمانان در جنگ بودند آنها را مورد حمایت قرار دادند. اسلام سیاسی (بنیاد گرایی) در چند ساله اخیر اسلام تندرو به اسلام سنتی نزدیک شده به این خاطر که در پی یارگیری از طرفداران اسلام سنتی منطقه در راه مبارزه است (اکینر، 1376). آسیای مرکزی با درصد بالایی از جمعیت مسلمان، یکی از مناطق جهان اسلام محسوب می‌شود؛ به طوری که ترکمنستان 87 درصد، قزاقستان 47 درصد، قرقیزستان 70 درصد، تاجیکستان 80 درصد و ازبکستان 88 درصد از جمعیت شان مسلمان است این درصد بالای جمعیت مسلمان علی رغم فشار شدید کمونیست ها طی 70 سال نشان دهنده علاقه مردم این کشورها به دین اسلام است(سعیدی،‌1387).

 

3- پیوندهای زبانی

اقوام ایرانی زبان در سرزمین های شرقی در طول تاریخ در محدوده بسیار وسیعی گسترده بودند. قدیمی ترین منطقه سکونت آنها، شامل بخش بزرگی از آسیای مرکزی نیز می‌شد. با آمدن قبایل آریایی زبان به آسیای مرکزی و بخش های جنوبی آن یعنی سرزمین هند و ایران، نوعی خویشاوندی زبانی در سراسر منطقه به وجود آمد. بعدها در قرون متمادی، این تشابهات به نوعی در فرهنگ اقوام و قبایل مختلف آن متجلی شد، و با تشکیل حکومت های مختلف در فلات ایران، ارتباطات و مناسبات فرهنگی چهره دیگری به خود گرفت و این نزدیکی ها، با مسائل سیاسی در هم می‌آمیخت. حکومت های هخامنشی و اشکانی در بخشی از آسیای مرکزی، معیارهای فرهنگی جدیدی به وجود آوردند. قبل از گرایش آسیای مرکزی به دین اسلام، لهجه های مختلف زبان ایرانی در سراسر خراسان بزرگ گسترش یافته بود. کشف نوشته‌های ایرانی میانه در مرو و وجود اشعار پارسی براساس گزارش های این مقفّع و مقدسی در بلخ نشانگر این امر است و از همین دو مرکز فرهنگی زبان ایرانی به نواحی شمالی تر ماوراءالنهر هم راه یافته و با دیگر لهجه های ایرانی، سغدی و طخاری در آمیخته است. با ورود اسلام به منطقه زبان ایرانی نو و یا به بیان دیگر زبان پارسی، نقش مهم تری در حیات فرهنگی و اقتصادی نواحی خلافت شرقی بر عهده گرفته است. حتی تبلیغ دین مبین اسلام نیز به زبان پارسی صورت می‌گرفت. نتیجه تاریخی تحقیقات جغرافیایی درباره زبان، حاکی از آن است که حدود هزار و پانصد سال زبان های ایرانی موجود در آسیای مرکزی به شدت تحت فشار زبان ترکی قبایل قرار گرفته است. نکته جالبی که درباره جغرافیای مذهبی و نیز جغرافیای زبان، حائز اهمیت است آن است که مردم این نواحی همگی مسلمان هستند و از همان قرون نخستین به اسلام گرویدند، اما زبان عربی نتوانسته جایی برای خود باز کند. زبان فارسی، فارسی دری، پارسی، دری، زبانی است که در کشورهای ایران، افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان به آن سخن می‌‌گویند. در افغانستان 20 میلیون، در تاجیکستان 5 میلیون، در ازبکستان 7 میلیون نفر و در شبه قاره هند جمعیت زیادی به این زبان صحبت می‌کنند، در ایران اکثریت مطلق و به طور کلی در جهان بیش از 110 میلیون نفر به این زبان صحبت می‌کنند. این زبان از شاخه هند و اروپایی زیر شاخه هند و ایرانی و زیر شاخه زبان های ایرانی است و پیشینه کهن زبان فارسی به ایران باستان برمی‌گردد. زبان پارسی، ریشه در پارسی میانه و پارسی میانه ریشه در پارسی باستان دارد(میراحمدی، 1369: 45).

 

4- پیوندهای فرهنگی

 در دوران باستان و پیش از ظهور اسلام، این منطقه محل سکونت ایرانیان بوده و فرهنگ ایرانی تا ترکستان چین توسعه داشته است. این منطقه شرقی ابتدا در دوران اسلامی تحت سلطه ترکان و بعدها فرهنگ اسلام قرار گرفت.

- فرهنگ سغدی در دوران باستان، گسترده ترین فرهنگ در نواحی شرقی بوده که منابع قبل از اسلام مانند کتیبه‌های فارسی باستان هم آن را تأیید می‌کنند.

- فرهنگ خوارزمی ‌در اراضی جنوبی و شرقی دریاچه آرال و بخش های جنوبی آمودریا گسترش داشته است. زبان خوارزمی با زبان سغدی ارتباط داشته است.

- فرهنگ طخارستانی مربوط به ناحیه باختر شمالی در زمین های شمال آمودریا و باختر جنوبی، زمین های جنوب آمودریاست.

- فرهنگ شرق ایران: نواحی هرات، مرو را تحت پوشش خود داشته است.

پس از اسلام سرزمین ایران از اوایل دهه دوم هجری به تدریج به وسیله سپاهیان مسلمان فتح شد. تصرف شرق ایران و خراسان در سال 28 یا 29 هجری به وسیله عبدالله بن عامر صورت گرفت. بقیه شهرها و نواحی آسیای مرکزی شامل خراسان بزرگ و منطقه وسیع ماوراء النهر نیز به تدریج به تصرف سپاهیان اسلام درآمد(ورهرام، 1371، 8). با تصویب قطع نامه ای تحت عنوان «روز بین المللی نوروز» و به رسمیت شناختی نوروز ایرانی به عنوان یک مناسبت بین المللی توسط سازمان ملل، تحولی نوین در همگرایی منطقه‌ای کشورهای هم تبار، هم فرهنگ، هم تاریخ آسیای جنوب غربی را می‌توان مشاهده نمود. هم اکنون اتحادیه های متعددی در مناطق مختلف آسیای میانه بر پایه مختصات جغرافیایی خاص با ویژگی های نژادی یا همگونی تاریخی و فرهنگی شکل گرفته است. تجربه این اتحادیه ها نشان داده که با تشکیل این اتحادیه ها علاوه بر همگرایی و هم اندیشی منطقه ای، بنیه اقتصادی، دفاعی و جایگاه سیاسی این کشورها نیز بسیار تقویت شده است. پراکندگی و جدایی بخش های مختلف ایران بزرگ در طول 196 سال گذشته، ساختگی و مصنوعی و ساخته دست استعمارگران روسیه و انگلستان و نه خواست مردم این مناطق بوده است. پس ایجاد اتحادیه های سیاسی، جغرافیایی با رویکرد همگرایی منطقه‌ای سبب ایجاد نوعی همگرایی فرهنگی، هویتی و اقتصادی بین مردم ملتی می‌شود که در تاریخ پرفراز و نشیب فلات ایران در کنار هم زیسته اند و از عناصر فرهنگی و تمدنی مشترکی مانند نوروز بهره برده اند. کشورهای مورد نظر 11 کشور، شامل ایران، افغانستان، تاجیکستان، پاکستان، ازبکستان، ترکمنستان، آذربایجان، گرجستان، ارمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و نیز بحرین و مناطق نیمه مستقل اقلیم کردستان عراق و مناطق شمالی قفقاز از جمله داغستان و اوستیا هستند که مردمشان با فرهنگ و تاریخ مشترک، هزاران سال در کنار هم زیسته اند. جایگاه ژئوتکنیک، ژئوکالچر، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک ایران این بستر را فراهم می‌سازد که کشورمان محور اصلی این اتحادیه باشد. بررسی های تمدن های دوران نوسنگی، برنز و فلز در این سرزمین‌ها و فلات ایران، روشنگر وحدت تمدنی چشمگیر آنهاست. همچنین است پیوندهای مربوط به دوران تاریخی از عهد هخامنشیان تا پایان دوره ساسانی. در دوران بعد از اسلام، در کنار دیگر پدیده های عمده فرهنگی، زبان فارسی و خط فارسی،‌عامل بسیار مهمی در ایجاد پیوندهای هر چه تواناتر میان ساکنین سرزمین های خراسان بزرگ و فلات ایران بوده است (ورجاوند،1373: 59- 60).

 

5- پیوندهای قومی و نژادی

بررسی های تاریخی نشان می‌دهد استپ های شمال آسیا از نخستین مراکز شکل گیری تمدن های اولیه و کشف آثار عصر حجر بوده است. آریایی ها از اقوام هند و اروپایی بودند از دشت های اوراسیا به سوی فلات ایران کوچ کردند و در دشت ها و مرغزارهای سبز خوارزم سکنی گزیدند و به تدریج تمدن بزرگی را به وجود آوردند. عده دیگری نیز در بخش دیگری از اوراسیا تا ماوراء النهر، صحرانشینی و کوچ نشینی را برگزیدند و به زندگی قبیله ای روی آوردند که در کتب و حماسه های قدیمی ایران، تورانی خوانده شدند. در اساطیر ایرانی فریدون سه پسر به نام های سلم ، تور و ایرج داشت. سرزمینی که به پسر میانی خود واگذار کرد، توران خوانده شد. در کتاب های اوستا و پهلوی نیز تورانیان و ایرانیان از یک نژاد خوانده شده‌اند، ولی سطح فرهنگ آنان از ایرانیان پایین تر بود. مرز ایران و توران در دوران قبل از اسلام، همواره جیحون (آمودریا) و گاه سیحون (سیر دریا) بود. از نخستین سال های ظهور مسیحیت با هجوم قبایل ترک از سوی شرق و ورود اقوام زردپوست از سوی غرب اوراسیا، به تدریج زبان ترکی جایگزین لهجه های ایرانی گردید. پیوندهای قومی و نژادی زمینه مساعدی برای همگرایی است، به طوری که تاجیکان مردمی آریایی تبار و فارسی زبان هستند که از کهن ترین زمان در آسیای مرکزی و افغانستان زندگی می‌کنند و امروزه افزون بر این مناطق در ایران و د رناحیه سین کیانگ چین نیز به سر می‌برند. مهم ترین نقطه اشتراک ما با دولت ها و کشورهای آسیای مرکزی وجود قبایل آریایی در منطقه به عنوان قدیمی‌ترین ساکنان است که در هزاره های سوم قبل از میلاد از ممالک پر جمعیت جهان به حساب می‌آمدند. نقطه اوج فرهنگ آریایی در تأثیر گذاری بر تمامی منطقه از جهت سیاسی و دینی بوده است، به طوری که حتی با آمدن اسلام و تلاقی و اختلاط آن با فرهنگ و سنن آریایی ها، استقلال فرهنگی منطقه و مؤلفه‌های فرهنگی این تمدن، اصول خود را حفظ کرده است. لذا آنچه مشخص است، تأثیر عناصر آریایی در تمدن اسلامی است. تمدن آریایی ها را باید شامل همه این کشورها بدانیم (اطهری، 1388، 32).

 

6- منافع مشترک

در منافع مشترک ایران و کشورهای آسیای مرکزی هیچ کس شکی ندارد. همان گونه که در جغرافیای مشترک، تاریخ، زبان، نژاد، قومیت، فرهنگ و دین مشترک شکی وجود ندارد. همجواری ایران با آسیای مرکزی و ویژگی‌های ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی این منطقه، جایگاه ویژه‌ای را در ملاحظات امنیتی – اقتصادی کشورمان ایجاد کرده است. از سوی دیگر با توجه به مشترکات تاریخی و فرهنگی ایران با پنج کشور ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان، تاجیکستان، قرقیزستان، این جایگاه از روابط دو جانبه تقویت شده است. وجود مرزهای مشترک آبی و زمینی، مشترکات فرهنگی و مذهبی، منابع مشترک، دستیابی به بازار منطقه، موقعیت منحصر به فرد ترانزیتی ایران، ازجمله مواردی است که همکاری و همگرایی بیشتر منطقه ای را ایجاد می‌نماید(علی پور، 1387). ایران یکی از پنج کشور کرانه‌ای دریای خزر است که منافعی اساسی در این منطقه دارد. این منطقه با داشتن ذخایر 1/57 تریلیون مترمکعبی (غیر از ذخایر گاز روسیه) مقام نخست را در جهان داراست و با 2/59 میلیارد بشکه ذخایر نفتی در رده سوم در جهان جای می‌گیرد. موقع جغرافیایی ایران که میان دریای خزر و خلیج فارس قرار گرفته، امکان ادامه یافتن لوله های نفتی از دریای خزر به خلیج فارس و دریای عمان را فراهم می‌آورد. ایران نه تنها کوتاه ترین راه را برای صدور نفت و گاز از دریای خزر به ژاپن و خاور دور در اختیار می‌گذارد، بلکه تجربه صد ساله ایران در صنایع نفت و گاز، تأسیسات نفتی و گازی ایران، تسهیلات بندری، پالایشگاه ها و شبکه لوله‌های نفتی و گازی موجود در ایران امکانات چشمگیری برای صادر کنندگان نفت و گاز منطقه دریای خزر فراهم می‌آورد. شبکه لوله های گاز ایران به جمهوری آذربایجان متصل است و در فاصله نسبتاً کوتاهی از جمهوری ترکمنستان واقع شده است. خط لوله ای که جمهوری های قزاقستان و ترکمنستان را به این شبکه وصل کند، دست کم چهار برابر کوتاه تر و ارزان تر از هر خط لوله‌ای است که ساختنش تا دریای سیاه و دریای مدیترانه پیشنهاد شده است(مجتهدزاده،1374).

 

د- عوامل مؤثر در واگرایی آسیای مرکزی و ایران

در کنار بسترهای همگرایی، عوامل و زمینه‌های واگرایی نیز درحوزه‌های مختلف، پیش روی شکل گیری یک گروهبندی منطقه ای در منطقه آسیای مرکزی قرار دارد که شناخت صحیح از آنها می‌تواند مقدمة طراحی یک برنامة واقع‌بینانه در جهت پیشبرد اهداف کلان را به منظور خنثی یا حداقل کم رنگ تر کردن آنها فراهم نماید. در اینجا به صورت فشرده به مهم‌ترین عوامل و زمینه‌های واگرایی مؤثر در  روابط جمهوری اسلامی ایران و آسیای مرکزی پرداخته می شود:

 

1- حوزه امنیتی

تفاوت در ماهیت ایدئولوژی و نظام‌های سیاسی کشور های منطقه

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری‌های آسیای مرکزی در مسیر انتقال از نظام‌های کمونیستی به نظام‌های مبتنی بر حضور مردم حرکت کندی را در پیش گرفتند. روند غرب‌گرایی که از روسیه آغاز شده بود، در این منطقه نیز با تقلید از مدل‌های غربی ساختارهای سیاسی دنبال شد. اگرچه در این نظام‌ها ابتدا به حکومت‌های مبتنی بر قدرت پارلمان توجه گردید، اما با توجه به فرهنگ سیاسی نخبگان آسیای مرکزی، تعادل‌های مبتنی بر قانون اساسی و نهادهای واقعی قدرت سیاسی، در عمل دچار اختلاف شده‌اند. در این جمهوری‌ها، دموکراسی‌های پارلمانی به سرعت جای خود را به نظام‌های اقتدار‌آمیز ریاست جمهوری داد(کولایی،1376: 72). برآیند ماهیت اقتدارگرایانه در عرصة سیاست داخلی کشورهای آسیای مرکزی که با شاخص‌هایی چون محدودیت انتقال و چرخش قدرت، ضعف نهاد سازی، تضعیف روند دولت‌سازی و ملت‌سازی همراه بوده است، در عرصه سیاست خارجی، چالش‌هایی را برای کشورهای منطقه، به ویژه ایران، ایجاد نموده است که تفاوت در ماهیت دموکراتیک ایران با کشورهای اقتدارگرای منطقه، تأثیر منفی بر گسترش همکاری‌های فی‌مابین بر جای نهاده است. ایدئولوژی سیاسی که جایگزین کمونیست در آسیای مرکزی گردید نیز به عنوان عامل واگرا عمل کرده، چنانکه این ایدئولوژی ها را می‌توان «‌استبدادگرایی سکولار» نامید که مبتنی بر فلسفه بازار آزاد است. توجیه رهبران آسیای مرکزی این است که دوره حاکمیت استبدادی گامی لازم در دوره گذار از سیستم استبدادگرایی کمونیستی به دموکراسی لیبرال می‌باشد.  پس با توجه به این حقیقت که نظام سیاسی ـ مذهبی ایران با ماهیت انقلابی و آرمان‌گرایانه در عرصة سیاست خارجی در برابر نظام‌های سکولار اقتدارگرای آسیای مرکزی با چالش های جدی در زمینه گروهبندی و همگرایی منطقه ای مواجه است(آیدین،1380: 172)، از برآیند تفاوت های فی‌مابین در عرصة ایدئولوژیک و نظام های سیاسی در منطقه، تفاوت در سیاست خارجی و درعرصه تصمیم گیری های کشورهای فوق است که این امر باعث اتلاف نیرو در جهت همگرایی و تقویت نیروهای واگرا می باشد.

 

فقدان تجربه و بی‌ثباتی در سیاست خارجی

استقلال ناگهانی جمهوری‌های آسیای مرکزی که نتیجة فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی بود، رهبران و نخبگان این کشورها را که فاقد هرگونه تجربه‌ای در عرصة سیاست خارجی بودند در وضعیتی دشوار قرار داد. اتخاذ سیاست خارجی متفاوت و بعضاً متعارض با وابستگی شدید و تأثیر‌پذیری از سیاست‌های مسکو از یک سو و همپایی با قدرت‌های فرامنطقه‌ای مانند اروپا، آمریکا و چین و... از یک طرف و همگرایی منطقه‌ای با کشورهای منطقه چون ایران، ترکیه و... از سویی دیگر، نمونه‌ای از بی‌ثباتی در اتخاذ سیاست خارجی مستقل و باثبات از سوی کشورهای آسیای مرکزی است. فقدان استراتژی مشخص و مستقل در سیاست خارجی در کنار بی‌تجربگی تصمیم‌گیرندگان سیاست خارجی کشورهای منطقه، چالشی دیگر برای همگرایی کشورهای منطقه به شمار می‌آید(علویان و کوزه گر،1388: 73).

 

اختلافات و رقابت‌های درون منطقه‌ای

یکی از عواملی که به صورت بارزی بر روند همگرایی منطقه‌ای و توسعة مناسبات کشورهای منطقه در روابط دوجانبه و نیز در چهارچوب سازمان‌های منطقه‌ای مانند اکو تأثیر منفی بر جای گذاشته است، رقابت‌ها و اختلافات کشورهای منطقه با یکدیگر است. رقابت میان قزاقستان و ازبکستان بر سر رهبری در منطقه و یا اختلاف تاجیکستان با ازبکستان بر سر مالکیت بخارای تاریخی،عدم تعیین رژیم حقوقی دریای خزربه عنوان یک منبع بالقوه تنش، اختلافات آذربایجان و ارمنستان بر سرقره باغ و رقابت های هیدروپلیتیکی در منطقه نمونه‌هایی از اختلافاتی است که دورنمای همکاری و گسترش همگرایی در منطقه را به صورت جدی، تحت تأثیر خود قرار می‌دهد(علویان و کوزه‌گر،1388: 74). رقابت ها و اختلافات منطقه ای تضاد منافع کشور های منطقه را در پی خواهد داشت که این امر تأثیر بسزایی در عدم شکل گیری همگرایی منطقه ای مؤثر و کارآمد در منطقه خواهد داشت.

حضور بازیگران فرامنطقه‌ای در آسیای مرکزی

زمینه‌ها و عواملی چون خلأ قدرت ایجادشده پس از فروپاشی شوروی، موقعیت ژئوپویلتیکی منطقه، استقرار در نزدیکی تقاطع آسیا و اروپا، دارا بودن دومین مخازن بزرگ انرژی دنیا، بازار مصرف انبوه و رو به رشد و تمایل کشورهای آسیای مرکزی برای حضور قدرت‌های فرامنطقه‌ای با هدف کاهش وابستگی به روسیه و جذب سرمایه‌گذاری خارجی و توسعه اقتصادی، باعث حضور قدرت‌های فرامنطقه‌ای در آسیای مرکزی گردیده و موانعی جدی برای حضور مؤثرتر ایران را به وجود آورده است. عمده‌ترین قدرت‌های فرامنطقه‌ای مؤثر در تحولات آسیای مرکزی عبارتند از:

 

الف- ایالات متحده آمریکا

پس از استقلال کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز، شرکت‏های نفتی اولین گروه آمریکایی بودند که وارد منطقه شدند و وجود منابع غنی نفت و گاز، توجه دولت آمریکا به کشورهای منطقه را بیشتر نمود و این کشور دستیابی به منابع انرژی و حضور در بازارهای منطقه را به عنوان سیاست اقتصادی خود انتخاب نمودند. به تدریج و به خصوص در دوره دوم ریاست جمهوری کلینتون، اهداف و سیاست‏های آمریکا درآسیای مرکزی تا حدودی مشخص شد و اهمیت این منطقه نزد سیاستمداران آمریکایی افزایش یافت و تلاش‏های این دولت برای دستیابی به این اهداف حالت منسجم تری به خود گرفت. برخی از عواملی که از نظر دولت آمریکا به این منطقه اهمیت می‏بخشد، عبارتند از: اولا،با توجه به افزایش نیاز به انرژی در آینده، وجود منابع نفت و گاز بر اهمیت این منطقه افزوده و موجب رقابت برخی از قدرت‏های اقتصادی برای تسلط بیشتر بر منابع انرژی شده است(علیزاده،1380) ثانیاً، کشورهای تولید کننده نفت در این منطقه به دریای آزاد راه ندارند و این امر مانعی در راه رساندن نفت و گاز به سایر مناطق دنیاست که این خود وضعیت سیاسی منطقه را پیچیده تر کرده است.ثالثا، رقابت قدرت‏های منطقه‏ای و فرامنطقه‏ای برای حضور و نفوذ در منطقه مانند کشورهای  روسیه، ایران، ترکیه، اسرائیل، و برخی از کشورهای اتحادیه اروپایی. رابعاً اهمیت ژئوپلتیک منطقه به ویژه پس از حادثه 11 سپتامبر و حمله آمریکا به افغانستان و عراق، به  این منطقه از نظر نظامی و امنیتی جایگاه ویژه‏ای در سیاست آمریکا بخشیده است.با عنایت به موارد یاد شده، مهمترین هدف آمریکا درآسیای مرکزی حفظ وضع موجود، حضور و نفوذ سیاسی اقتصادی و امنیتی دراز مدت و مقابله با نیروهایی می‏باشد که در راستای منافع آمریکا قرار ندارند.

 

ب- اتحادیه اروپا

پس از فروپاشی شوروی، کشورهای اروپایی در جستجوی جذب کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز در میان خود بوده اند. از دیدگاه اروپا، قفقاز بخشی از اروپا و یا همسایه بلافصل اروپا می‏باشد. به همین دلیل اروپا برای همکاری با کشورهای منطقه به ویژه در زمینه انرژی و حمل و نقل اهمیت زیادی قائل است. در این راستا، برنامه‏های متعددی از سوی اروپا در قفقاز و آسیای مرکزی طراحی شده است. از جمله، می‏توان به برنامه معروف به تراسکا اشاره کردکه کریدور میان اروپا – آسیا را تعریف می‏کند و نیز برنامه دیگری موسوم به اینوگیت در زمینه روان تر کردن انتقال انرژی از منطقه به اروپا، اشاره کرد(قرنلی،1378: 59). در واقع،یکی از مهم‌ترین دلایل حضور اروپایی‌ها نیاز روزافزون قاره اروپا به انرژی، به ویژه گاز مصرفی است. در حقیقت، به دنبال بروز مشکلات سیاسی بین اروپا و روسیه، سیاست‌مداران اروپایی در پی تنوع‌بخشی به منابع تأمین انرژی هستند تا بتوانند در مقابل بهره‌گیری کرملین از انرژی به عنوان اهرم فشار، مقاومت نمایند. از این رو، منابع عظیم انرژی آسیای مرکزی، مورد توجه جدی اروپاییان قرار دارد که این امر می تواند به زمینه ای برای بروز چالش میان دولت های اروپایی و ایران تبدیل شود(خانی،1384: 128-127).

 

ج- اسرائیل

 اسرائیل، قدرت فرامنطقه‌ای دیگری است که به صورت خزنده در حال افزایش حضور خود در منطقه آسیای مرکزی می‌باشد. برقراری پیوندهای اقتصادی، به ویژه انرژی و در برخی موارد، همکاری‌های نظامی با کشورهای منطقه، چالش و تهدیدی جدی برای جمهوری اسلامی ایران به شمار می‌رود. در واقع،سیاست  تل آویو در این منطقه را می‌توان در راستای دکترین بن گورین، تحت عنوان اتحاد با پیرامون به منظور شکستن حلقه محاصره کشورهای مخالف اسرائیل در منطقه، حمایت از یهودیان ساکن منطقه، جلب همکاری و حمایت کشورهای منطقه در مجامع بین‌المللی، واگرایی در روابط کشورهای حوزه آسیای مرکزی با ایران و نیز اعمال فشار بر محیط پیرامونی و امنیت ملی ایران تفسیر کرد. به عبارت دیگر،پیشروی اسرائیل در زمینه‌های مختلف در کشورهای آسیای مرکزی تا حدود زیادی، ناشی از این است که این رژیم کشورهای منطقه را قانع کرده است که راه رسیدن به کمک‌های غرب از تل آویو می‌گذرد. این جمهوری‌ها نیز هر چند موافق سیاست اسرائیل نیستند، اما همکاری با آن را پذیرفته‌اند تا از این طریق به کمک‌های مالی‌، اقتصادی و فنی غرب دست یابند(بصیری و ایزدی،1383: 130).

 

2 حوزه اقتصادی

عوامل گوناگونی که درمسیر تحرک اقتصادی ایران در سطح منطقه می تواند مشکل آفرین باشد؛ در دو سطح داخلی و خارجی قابل تقسیم بندی است. در سطح داخلی مهم‌ترین مسئله، اقتصادهای ضعیف و شکننده کشورهای منطقه است که هنوز دوران گذار از اقتصادهای متمرکز سوسیالیستی به سمت اقتصاد بازار آزاد را به طور کامل طی ننموده‌اند. افزون بر مورد مذکور، می توان به عوامل زیر اشاره کرد:

- فقدان یک سازمان تجاری فعال و منسجم؛

- ضعف بخش خصوصی و در اختیار بودن ابزارهای اقتصادی در دست دولت‌ها(به عبارتی، اقتصادهای  متمرکز  و دولتی)؛

- وجود فساد و رشوه؛

- فقدان سیستم‌های مناسب بانکی(امیراحمدیان،1382: 141).

در سطح خارجی ، دخالت قدرت‌های منطقه‌ای و نیز فرامنطقه‌ای، قابل توجه است. در این زمینه، وابستگی‌های ساختاری اقتصاد کشورهای منطقه به فدراسیون روسیه و تلاش مسکو برای حفظ و تداوم سلطه اقتصادی خود، فضا را برای حضور ایران بسیار محدود ساخته است. از سویی دیگر باید به تلاش واشنگتن اشاره نمود، که برای دست‌یابی به منابع نفتی خزر و آسیای مرکزی با هدف کاهش وابستگی به منابع نفتی خاورمیانه و همزمان، پیگیری استراتژی منزوی کردن ایران در منطقه، نفوذ طبیعی خود را جلوگیری از عبور خطوط لوله نفت و گاز، آسیای مرکزی از ایران به عنوان ارزان‌ترین و نزدیک‌ترین مسیر می‌داند. بدون تردید، مهم‌ترین تأثیر منفی ایالات متحده بر حضور مؤثر ایران در آسیای مرکزی را باید کارشکنی این کشور در انتقال منابع عظیم انرژی منطقه به بازارهای جهانی از طریق ایران دانست. اهداف آمریکا، شامل دو بخش بلندمدت و کوتاه‌مدت است که در بخش کوتاه‌مدت آن، ترجیح خطوط لوله انتقال نفت و گاز از منطقه دریای خزر به صورت شرقی– غربی در برابر خطوط لوله شمالی– جنوبی است. معنای دیگر سخن، آن است که هر گونه توسعه اقتصادی در منطقه، می‌بایست به نفع روش‌های غرب‌گرایانه مانند آمریکا و ترکیه باشد، که در مقابل،  به ضرر مردم کشورهایی مانند روسیه و ایران می‌باشد(ملکی،1382: 156).

 

3- حوزه فرهنگی

تقابل اسلام شیعی و نیز انقلابی با اسلام سنی ارائه شده در چهارچوب نظام‌های سکولار آسیای مرکزی، نفوذ فرهنگی و زبانی قدرت‌هایی چون روسیه و ترکیه، تبلیغات وسیع ضد ایرانی از سوی قدرت‌های فرامنطقه‌ای چون ترکیه و آمریکا را باید از مهم‌ترین عوامل واگرایی ایران و آسیای مرکزی در حوزه فرهنگی به شمار آورد. نکته قابل توجه، آن است که کشورهای آسیای مرکزی پس از استقلال، دچار نوعی بحران هویت و مشروعیت گردیده و در مرحله گذار از «ملت سازی» و «دولت سازی» می‌باشند. از این رو، برای جبران خلأ‌های موجود، دست به تاریخ‌سازی و در مواردی جعل تاریخ می‌زنند تا هویتی جدید و مستقل از خود به کشورهای منطقه و جهان ارائه دهند. از این رو به منظور بهره‌گیری از پتانسیل‌های موجود و کاستن از عوامل چالش‌زا در حوزه فرهنگی، جمهوری اسلامی ایران، نیازمند برنامه‌ریزی واقع‌بینانه و انتخاب استراتژی تساهل و تعقل با تکیه بر تقویت فرهنگ ایرانی- اسلامی به جای غلبه ایدئولوژیک فرهنگ اسلامی از نوع جمهوری اسلامی در تنظیم روابط بین حکومتی در سیاست خارجی است. از این رو تعیین نقش میراث فرهنگی ایرانی- اسلامی و تقابل آن با ناسیونالیسم ملی (ترکی) و چالش‌های ناشی از رقابت فرهنگ غربی با فرهنگ ایرانی- اسلامی باید مورد توجه قرار گیرد». بنابراین، تعمیق مناسبات ایران با کشورهای این منطقه در حوزه فرهنگی- که فراهم کننده زمینه تعامل جدی در سایر حوزه‌هاست- منوط به شناسایی مؤلفه‌های مشترک فرهنگی میان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای منطقه از قبیل مشترکات زبانی، دینی، تاریخی و میراث فرهنگی و درک مؤلفه‌های تهدید کننده این اشتراکات فرهنگی همچون اسلام‌گرایی افراطی و قوم‌ گرایی خواهد بود(رهنما،1385)

 

نتیجه‌گیری

ایران و کشورهای آسیای مرکزی ظرفیت های لازم برای همگرایی در همه این زمینه ها را دارند تا به اهداف خود در همگرایی دست یابند. قومیت مشترک و آریایی نژاد بودن می‌تواند به عنوان یک نیروی قوی و موثر در همگرایی عمل کند. کشورهای فرا منطقه‌ای که از این ارتباط نزدیک قومیتی بهره مند نیستند سعی دارند این زمینه ارتباطی را تضعیف کنند و از بین ببرند تا ایران نتواند به یک همگرایی قومیتی دست یابد. ملی گرایی می‌تواند در خدمت همگرایی قرار گیرد. زیرا ملیت نزدیک ایران با این کشورها و عدم تنش های ملی گرایانه، ملیت واحد با برخی از این کشورها مثل تاجیکستان و ترکمنستان زمینه همگرایی را می‌تواند فراهم آورد. منطقه گرایی مهم ترین عامل همگرایی محسوب می‌شود، زیرا ایران و آسیای مرکزی در یک منطقه جغرافیایی قرار دارند که از وضعیت طبیعی مشابهی بهره مندند؛ آب و هوای خشک، ارتفاع زیاد، کوهستانی بودن بخشی از سرزمین و بیابانی بودن بخشی دیگر، پوشش گیاهی فقیر، ویژگی هایی است که بین ایران با این کشورها مشترک است. سرنوشت تاریخی مشترک از پیش از تاریخ تاکنون زمینه همگرایی را تقویت می‌کند اما آسیب جدی این است که مردم این کشورها مدت طولانی است که از تاریخ و پیشینه واقعی خود بی اطلاع هستند زیرا حکومت کمونیستی شرایطی پدید‌آورده بود که آنها هویت تاریخی خود را فراموش کنند و در حکومت کمونیستی حل و هضم شوند. فرهنگ مشترک عامل بسیار قوی و موثر در همگرایی منطقه ای است زیرا آنچه که فرهنگ ایرانی اسلامی نامیده می شود گستره ای از عراق و ترکیه در غرب تا هندوستان در شرق و از تاتارستان در شمال تا بحرین در جنوب را در بر می‌گیرد. آثار و نوشته های کاخ های عثمانی در استانبول و کردها و شیعیان در ترکیه و عراق و نیز آثار فرهنگ و زبان ایرانی در اوستیا، آذربایجان، تاتارستان، آستاراخان و سرانجام کشورهای آسیای مرکزی تا جنوب آسیا، به خوبی از این واقعیت حکایت دارد که این فرهنگ همانند روح مشترک تمام این سرزمین ها برای چند هزار سال جریان داشته است. شاید در میان کشورهای حوزه فرهنگ و تمدن ایرانی، به طور مشخص، سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان، از استعداد خاصی برای همگرایی فرهنگی برخوردارند و در گام بعدی می‌توانند سایر کشورها و سرزمین‌های دیگر را نیز در بر گیرند. دگرگونی بنیادی سیاسی در منطقه قفقاز و خراسان بزرگ و رویدادهای افغانستان در جهت فراهم آمدن موجبات تشکیل یک اتحاد بزرگ از این مجموعه، برای ما فرصت ارزشمندی است که بتوانیم در متن منطقه ای که به میزان گسترده ای با فرهنگ ایرانی در ارتباط بوده و هست قرار بگیریم و نقش آفرین شویم.


معصومه دهمرده(1394)، نقش تحولات مرزی در همگرایی و واگرایی ایران با آسیای مرکزی، تهران: اولین کنفرانس بین‌المللی نقش مدیریت انقلاب اسلامی در هندسه قدرت نظام جهانی.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد