جغرافیای سیاست

معصومه دهمرده

جغرافیای سیاست

معصومه دهمرده

منابع تنش در مرزهای جمهوری اسلامی ایران


مرزهای سیاسی به پدیده‌ای فضایی اطلاق می‌شود که منعکس کننده قلمرو حاکمیت یک دولت بوده و مطابق قواعد خاص در مقابل حرکت انسان، انتقال کالا یا نشر افکار مانع ایجاد کند یا دست کم آن را محدود سازد(زرقانی،1386: 2). انسانها برای مشخص ساختن پیرامون فعالیت خود، آن گونه که با گستره فعالیت همسایه تداخل پیدا نکند، ناچار به تعیین خطوطی قراردادی در بخش پایانی و پیرامونی محیط زیست یا قلمرو خود هستند که گونه گسترش یافته این مفهوم خط پیرامونی است که بخش پایانی گستره فعالیت یک ملت را مشخص می سازد و جنبه‌ای سیاسی پیدا می‌کند که مرز خوانده می‌شود(مجتهدزاده، 1381: 40). مرزها حدود ملت‌ها و کشورها را مشخص کرده و بنابراین معرف کشور- ملت‌ها هستند. مرزها به طور همزمان، ابزار سیاست کشور، تجلی و وسیله قدرت و تعیین کننده امنیت ملی هستند(میرحیدر،1375: 141).

مرزها بر اساس وظیفه و نقشی که ایفاء می‌کنند انواع گوناگونی دارند و نام‌های خاصی به خود می‌گیرند. جغرافیدانان در مرحله اول مرزها را به دو دسته طبیعی و مصنوعی تقسیم‌بندی کرده‌اند: مرزهای طبیعی در ارتباط با سیماهای فیزیوگرافیک- توپوگرافیک مشخصی نظیر خط‌الرأس کوهها، خط‌القعر رودها و دریاچه‌ها تعیین می‌شوند. بسیاری از مرزهای بین‌المللی در امتداد رشته کوه‌ها قرار دارند. مثل کوه‌های آند، آلپ و هیمالیا که در همگی آنها مرز وجود دارد یا رودخانه آمودریا که مرز بین چندین کشور است(مجتهدزاده،1381: 19). اما مرزهای طبیعی به طور همیشگی از ثبات برخوردار نیستند و گاهی مشکلاتی را ایجاد می‌کنند، مخصوصاً با تغییر مسیر و طغیان رودخانه‌ها، این مشکلات بیشتر می‌شوند که نمونه بارز آن بخشی از رودخانه هیرمند و دریاچه هامون است که مرز مشترک بین ایران و افغانستان را تشکیل می‌دهند. نوع دیگر مرزها مصنوعی یا هندسی می‌باشند که عمدتاً با استفاده از خطوط مدارات و نصف‌النهارات تعیین شده و اکثراً در کشورهای آمریکا و آفریقا وجود دارند.

  

 

تنش‌های ناشی از عوامل سیاسی و روابط بین‌الملل

نوع نظام‌های سیاسی

اکثر کشورهای پیرامون ایران از نظر سیاسی نوپا محسوب می‌شوند. به طوری که به استثنای ترکیه و روسیه، عمر سایرین از یک قرن تجاوز نمی‌کند. در جنوب، کشورهای حوزه خلیج فارس(به جز عربستان) از نیمه قرن گذشته به استقلال دست یافته‌اند. روابط ایران با این کشورها همواره متأثر از محافظه‌کار بودن رژیم‌های کشورهای این حوزه، علاقه‌مندی به ارتباط با قدرت‌های بزرگ، اتباع ایرانی حاضر در آنها، مسایل مربوط به حاکمیت مرزی جزایر خلیج فارس و اصول و مبانی مذهبی متفاوت بین این کشورها بوده است. در شمال کشور، فروپاشی شوروی در سال 1990، تأسیس جمهوری‌های مستقلی را سبب شد که هم از نظر قدرت و هم از نظر ماهیت با قطب بزرگی مثل شوروی که سابقه طولانی در همسایگی ایران داشت، متفاوت بودند. با از بین رفتن این قطب قدرت، نیروهای مخالف حضور فعال ایران در منطقه به ویژه آمریکا و ترکیه تلاش مستمری را در پیش گرفتند تا با حضور در این مناطق، سیاست‌های خود را به پیش برند. این رقابت بر سر توسعه حضور در منطقه منجر شد تا این کشورها همواره درصدد باشند با ایجاد ناامنی در مرزها و پیش کشیدن نقاط کور اختلاف میان دو کشور نظیر اختلافات قومی موجب سردی روابط همسایگان شمالی با ایران و گرایش و تمایل در دولت‌های حاکم بر این جمهوری‌های تازه استقلال یافته در برقراری ارتباط با خودشان شوند و در پوشش یاری دادن به این کشورها، سیاست‌های فرامنطقه‌ای با هدف آسیب‌رسانی به ایران را پنهان نمایند. این تهدید زمانی جدی‌تر می‌شود که جمهوری‌های تازه استقلال‌یافته در تلاشند تا یک هویت ملی مستقل و ساختار سرزمینی و مرزی شاخص برای خود به عنوان یک کشور ایجاد نمایند و در این تلاش، مفاهیمی را پیش کشیده و یا پیش خواهند کشید که ساختارهای مرزی و سرزمینی ایران را تهدید می‌کند(مجتهدزاده،1377: 21).

در شرق ایران نیز دو کشور افغانستان و پاکستان در کمتر از چندین سال و با حمایت آشکار دول قدرتمند پا به به نقشه جهان نهاده‌اند. اختلافات قومی و مذهبی مردمانی که از لحاظ قومی و ریشه‌های مشترک تاریخی، همسانی بسیاری دارند، در کنار وضعیت مبهم مرزی و عدم آشنایی مقامات مرکزی ایران در دوره‌های گذشته با هیدروپولیتیک منطقه از مهمترین عوامل ایجاد تنش در نقاط مرزی و مابین دولت‌ها بوده است. هر چند که تمرکز سیاست خارجی ایران در سه قرن اخیر بر روی مرزهای غربی این کشور قرار داشته است، اما عملاً این کشور از سوی مرزهای شرقی خود دچار صدمات مهمی شده است، به نحوی که به ویژه پس از تقسیم شبه قاره به سه کشور مستقل در سال 1947 و وقوع اختلافات مرزی میان هند و پاکستان از یک سو و پاکستان و افغانستان از سوی دیگر و نیز وقوع کودتای کمونیستی در افغانستان در سال 1979، ایران همواره با معضلات امنیتی در مرزهای شرقی خود مواجه بوده است. اثرات منفی ناشی از بروز تنش‌ها و بی‌ثباتی‌ها در میان کشورهای شرقی، همواره بر ایران مترتب شده است و نگرانی‌های امنیتی در شرق را به یکی از معضلات اصلی ایران مبدل ساخته است. عدم وجود ثبات لازم در کشورهای افغانستان و پاکستان، ریشه در عوامل متعدد ساختاری و سابقه مداخلات بیگانه در این کشورها دارد. در افغانستان، دولت تنها بر بخش‌های معدودی از کشور احاطه دارد و نیروهای نظامی طالبان مجدداً در حال گسترش مناطق تحت نفوذ خود می‌باشند. طالبان در برخی مناطق افغانستان از جایگاه قدرتمندی برخوردارند و دولت افغانستان، علی‌رغم بهره‌مندی از حمایت نیروهای خارجی و برخی چهره‌های سیاسی داخلی، هنوز موفق به گسترش مقبولیت خویش در بسیاری از مناطق افغانستان نگردیده است. در پاکستان نیز وجود مشکلات سیاسی و معضل هویتی که یکدیگر را تشدید می‌کنند، موجب بی‌ثباتی بیشتر و اختلاف میان گروه‌ها و اقوام مختلف و در نهایت ضعف دولت شده است. در افغانستان عدم وجود دولت مقتدر و مسلط و وجود مشکلات اقتصادی فراوان، تولید مواد مخدر را از 2200 تن به 8500 تن افزایش داده است. همچنین ترانزیت مواد مخدر و روند مهاجرت به شدت افزایش پیدا کرده است و تمام این مشکلات به ایران به عنوان همسایه بزرگ افغانستان، سرایت می‌کند که علاوه بر مشکلات اقتصادی، اجتماعی، پیامدهای منفی امنیتی مهمی نیز برای ایران به همراه آورده است. گسترش افراط‌گرایی مذهبی در اطراف ایران جریان‌هایی هدفمند نزاع مذهبی در منطقه را تشدید می‌کنند که پیامد منفی آن، برای ایران نیز تهدید امنیتی به همراه دارد و عملاً تمامی نوار مرزی شرقی ایران را با این چالش مواجه ساخته است(واعظی،1386: 12).

علاوه بر نکاتی که ذکر شد، نوپایی کشورهای همسایه موجب شده است تا دول حاکم بر آنها از بلوغ سیاسی کافی برخوردار نباشند که نمود آن را در ناهمگنی ملت‌های تشکیل‌دهنده دولت و تداخل علایق و منابع فرهنگی به وضوح می‌توان مشاهده نمود و همین امر ناپایداری نظام‌های سیاسی کشورهای همسایه را سبب شده است. ناپایداری نظام‌های سیاسی کشورهای همسایه و سیاست‌های مبهم و متغیر هر یک از این نظام‌ها در کنار تنوع قابل توجه همسایگان باعث شده است که ایران هیچ‌گاه یک استراتژی مشخص را در قبال تمام آنها به کار نگیرد و فاکتورهای متعدد مورد نیاز در برقراری ارتباط با هر یک از این کشورها، پیچیدگی در دیپلماسی خارجی ایران را سبب شده است که این امر در کنار عدم حاکمیت مطلق همسایگان به مناطق مرزی کشور خود، در برخی مواقع منجر به ظهور تنش‌هایی در مرزها می‌شود.

 

تعدد نظام‌های سیاسی ناپایدار در کشورهای همسایه

از فاصله سال‌های 1814 که آغاز دوران موازنه قدرت در جهان بود تا کنون که دولت در افغانستان مستقر گردیده، نزدیک به 31 نظام سیاسی در افغانستان روی کار آمده است. این نظام‌های سیاسی ناپایدار علاوه بر تعدد، تنوع چشمگیری نیز داشته است و بنیان فکری و عقیدتی آنها نیز بسیار متزلزل بوده است. به گونه‌ای که از حکومت سلطنتی، به جمهوری، از جمهوری به حکومت کمونیستی، از کمونیستی به اسلامی تغییر نموده و در اکثر این تغییر و تحولات ردپای کودتا، جنگ‌های داخلی و اشغال این کشور توسط سایر کشورها به چشم می‌خورد. وجود ثبات یا بی‌ثباتی سیاسی در یک کشور، حداقل از دو بعد تأثیر مهمی بر کارکرد مرزها دارد:

اول این که هر گونه بی‌ثباتی سیاسی در یک کشور ضمن ایجاد بحران در امور داخلی کشور مزبور، باعث سرایت بحران و پیامدهای مخرب آن به کشورهای همجوار به ویژه مناطق مرزی خواهد شد. به عنوان مثال بی‌ثباتی سیاسی موجود در افغانستان در دو دهه اخیر و بروز جنگهای داخلی متعدد در این کشور به روش‌های مختلف بر امنیت کشور و به خصوص امنیت مناطق مرزی جنوب شرق ایران تأثیر منفی گذاشته است. مسأله آوارگان و پناهندگان افغانی، کشت و تجارت مواد مخدر، قاچاق سلاح، شرارت، گروگانگیری و ... همگی از نتایج بی‌ثباتی سیاسی در افغانستان است که پیامدهای زیانبار اقتصادی- امنیتی آن در طی دو دهه گذشته بسیار ملموس بوده است(ملازهی،1383: 30).

دوم اینکه بی‌ثباتی سیاسی و تغییر پی در پی حکومت‌ها، منجر به عدم ثبات در وضع و اجرای قوانین و مقررات می‌شود. بدیهی است عدم ثبات قوانین و برخوردهای چندگانه در مورد فعالیت‌ها و مقررات موجود در مناطق مرزی باعث عدم توسعه پایدار در این مناطق می‌شود. از آن جا که مسأله ارتباطات مرزی و گسترش مبادلات مرزی از طریق ایجاد بازارچه‌های مرزی و ... یک موضوع دو جانبه است. هر گونه تغییر در قوانین کشور مقابل، طرحها و اقدامات کشورمان را که بر اثر تفاهم نامه‌های قبلی ایجاد شده است، ناکام خواهد گذاشت.

ایران در منطقه‌ای قرار دارد که همواره از پیامدهای بحران‌های موجود در کشورهای همسایه رنج برده است. اقرار به این واقعیت تلخ که تا ژانویه 2001 م، جمهوری اسلامی ایران از نظر میزان و سهم منابع تنش و تهدید ملموس و واقعی در فضای پیرامونی خود، بین 200 کشور جهان در شمار یازده کشور پر تهدید جهان قرار دارد(کریمی پور، 1381: 220).

 

تنش‌های ناشی از سیستم‌های سیاسی و تعاملات بین‌المللی

بر اساس تئوری نظام‌های بین‌المللی و تحلیل نظام‌ها از دیدگاه «مورتون کاپلان» در روابط بین‌المللی نوعی نظام فعالیتی وجود دارد که بر مبنای آن شش نظام فرعی در سطح بین‌المللی تعریف می‌شود، این مدلها عبارتنداز:

- نظام موازنه قدرت

- نظام دوقطبی منعطف

- نظام دوقطبی متصلب

- نظام عالمگیر

- نظام سلسله مراتبی

- نظام با حق وتو

هر یک از این مدلها دارای قواعد منظم رفتاری هستند که روابط داخلی آحاد متغیرها را نسبت به مجموعه متغیرهای خارجی توصیف می‌کنند. از میان این نظام‌ها، 3 نظام البته با مقداری جرح و تعدیل دارای معادل خارجی هستند:

1) مدل موازنه قدرت که بیانگر نظام حاکم بر روابط بین‌المللی قرن هیجدهم و نوزده است(1914-1815)، 2) نظام دوقطبی منعطف از سال 1945- 1990 که مصداق شرایط بعد از جنگ جهانی دوم است که در آن بازیگران عمده به صورت دو اتحادیه ناتو و ورشو، به ترتیب تحت رهبری ابر قدرت‌های ایالات متحده و روسیه شوروی فعالیت می‌کنند

3) و نظام سلسله مراتبی یا چند قطبی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بر جهان حاکم شد و هم‌اکنون نیز وجود دارد(سیف زاده،1368: 76). در هر یک از این دوران‌ها، به اقتضای شرایط حاکم بر آن، مرزهای ایران شرایط متفاوتی را تجربه کرده‌اند. در کنار تغییرات نظام‌های سیاسی جهانی، وقوع انقلاب اسلامی ایران که تمام معادلات بین‌المللی را به هم زد نیز به تغییر شرایط مرزهای کشور و نوع نگاه بین‌المللی به آن منجر شد.

 

دوران موازنه قدرت

در این دوران روابط بین‌المللی ناشی از منافع ملی حاصل از انگیزه تمایل به بقا و رسیدن به اهداف و منافع بیشتر از طریق افزایش قدرت بود. هر کشوری در صورتی که امکان می‌یافت به تقویت قوای نظامی و حمله به کشورهای ضعیف‌تر به منظور افزایش تصرفات می‌پرداخت. در این زمان ایران از شمال توسط روسها از غرب توسط عثمانی و از شرق به وسیله حکام و اهالی محلی مورد تاخت و تاز قرار گرفته بود و فضای حاکم بر مرزهای ایران بسیار متشنج بود. در دوران موازنه قدرت انگلستان حضوری فعال در منطقه داشت. در این زمان هندوستان مستعمره انگلستان بود و این کشور به هیچ عنوان حاضر نبود منافع سرشاری را که از این طریق به دست می‌آورد از دست بدهد، بنابراین با حمایت از استقلال افغانستان از ایران در زمانی که ایران درگیر جنگ با روسیه و عثمانی بود و نمی‌توانست به طور جدی به اعمال حاکمیت خود در مناطق غربی افغانستان بپردازد و ایجاد اختلاف میان دولت‌ها و معطوف شدن تمرکز دولت مرزی ایران بر صیانت از مرزها و رفع اختلافات مرزی، مانع از دست‌اندازی ایران و روسیه به هندوستان شود. این کشور با شوراندن حکام و اهالی مناطق مرزی بر علیه دولت مرکزی ایران، تشویق ترکمانان به تصرف مناطقی از ایران و تحریک افغانان به تصرف سیستان و تشویق عثمانی برای تصرف بخشی از خاک ایران این هدف را دنبال می‌کرد.

علاوه بر حمایت از استقلال افغانستان، انگلستان می‌کوشید تا با ایجاد ابهام در تقسیم‌بندی مرزهای این کشور با کشورهای همسایه، موجب شود که این مناطق بالقوه شرایط ایجاد تنش در مرزها را داشته باشند و زمینه برای اختلافات و کشمکش‌های سیاسی دایمی میان کشورها ایجاد شود. نگاهی به شکل‌گیری مرزهای خراسان، قاینات، تعیین مرزهای سیستان و بلوچستان و به طور کلی مرزسازی‌های بریتانیا در منطقه آسیای مرکزی و جنوبی در پایان قرن نوزدهم و سرآغاز قرن بیستم، مؤید این مطلب است. در این دوران اقتدار حکومت مرکزی ایران تعیین‌کننده شرایط حاکم بر مرزهای کشور بود. در صورتی که حکومت مرکزی مقتدر بود، مرزها از آرامش نسبی برخوردار می‌شوند و در صورت بروز ضعف در دولت مرکزی، این مناطق مورد تهاجم کشورهای همسایه قرار می‌گرفتند(امینی،1389: 124).

 

دوران دوقطبی منعطف

در این دوران کشورها در دو بلوک شرق و غرب به سر کردگی یکی از دو ابرقدرت دنیا یعنی آمریکا و شوروی قرار داشتند و در واقع رقابت اصلی میان این دو ابر قدرت نوع مناسبات بین‌المللی را تعیین می‌نمود. در صورتی که دولت‌ها منافع هر یک از این ابرقدرت‌ها را تأمین می‌کردند در بلوک حمایتی آنان قرار می‌گرفتند. در این دوران به جز تنش‌های ناشی از تقسیم آب هیرمند در مناطق سیستان تا قبل از وقوع انقلاب اسلامی ایران، مرزهای ایران به دلیل وابستگی حکومت ایران به قدرت‌های بزرگ و تأمین منافع آنان وضعیت آرامی داشتند، اما دخالت دو کشور در امور داخلی افغانستان و پاکستان کاملاً آشکار بود. گرایشات ضد انگلیسی افغانها، آنها را به سمت کشور شوراها متمایل نمود. حکومت‌های افغانستان را شوروی به رسمیت می‌شناخت. در مقابل احزاب و گروه‌های مختلفی به حمایت از عقاید مارکسیسم در افغانستان تشکیل می‌شد که مهمترین آنها حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود، هر چند آمریکا نیز می‌کوشید تا با حمایت از برخی احزاب جایگاهی در این کشور داشته باشد. در پاکستان نیز حمایت آشکار شوروی از دشمن دیرینه این کشور یعنی هندوستان منجر به جدایی بخش‌هایی از این کشور و جنگ‌های داخلی در آن شده بود. با پیروزی انقلاب اسلامی تمامی معادلات بین‌المللی تغییر نمود. خروج ایران از بلوک حمایتی شرق و غرب در حمایت از آرمان‌ها، منافع، هویت ملی و حقوق حقه مردم ایران، منجر به اتحاد بلوک‌های شرق و غرب بر علیه ایران و به دنبال آن سردی روابط تمامی همسایگان با ایران شد. سرزمین‌های حاشیه خلیج فارس اکثراً با حمایت قدرت‌ها، داعیه مالکیت بخش‌هایی از جنوب را مطرح نمودند. در غرب کشور، عراق از یک سو مرزهای ایران را مورد تهاجم قرار می‌داد و از سوی دیگر طی سال های 73- 1365 با تقویت گروه‌های متخاصم در پاکستان و از طریق مرزهای این کشور ناامنی‌های زیادی را در مناطق مرزی جنوب شرقی کشور ایجاد نمود. ترکیه در جنگ اعلام بی‌طرفی نمود. هر چند قیام کردها در مرز ایران و ترکیه تنش‌هایی را در این منطقه ایجاد نمود با این وجود پس از پایان جنگ تحمیلی و ایستادگی ملت ایران، روابط کشورهای همسایه رو به بهبود رفت و این امر مقارن با آغاز فصل جدیدی در روابط بین‌الملل یعنی از بین رفتن نظام دوقطبی و آغاز نظام چندقطبی سلسله مراتبی در جهان بود(جمال،1391: 45).

 

نظام چندقطبی سلسله مراتبی

این دوران که از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد، منجر به شکل‌گیری جمهوری‌های مستقل متعدد در شمال کشور شد. در این زمان چند ابرقدرت بزرگ پا به عرصه رقابت‌های بین‌المللی نهادند. در این دوران هسته طالبان که بعدها به عنوان اصلی‌ترین تهدید مرزهای شرقی کشور طی چندین سال گذشته مطرح شد، در مدارس مذهبی پاکستان شکل گرفت و این کشور به پایگاه قدرت‌های بزرگ در تهدید امنیت مرزهای کشور تبدیل شد. در زمان حاضر کشورهای منطقه به دلیل ضعف قدرت‌های ملی خود اقدام به انعقاد پیمان‌های سیاسی- نظامی با قدرت‌های فرامنطقه‌ای می‌کنند و به این ترتیب زمینه را برای دخالت در آن کشور و حتی مناطق مرزی کشور مجاور فراهم می‌کنند. حضور قدرت‌های فرامنطقه‌ای به ویژه ایالات متحده آمریکا در کشورهای مجاور ایران با توجه به سابقه دشمنی و خصومت آنان با جمهوری اسلامی ایران، بدون شک تأثیرات منفی زیادی بر امنیت ملی ایران به طور عام و امنیت مناطق مرزی به طور خاص دارد. این حضور ممکن است به واسطه وجود پیمان‌های نظامی، سیاسی و امنیتی بین کشورها و قدرت‌های فرامنطقه‌ای باشد. مانند وضعیتی که در جمهوری آذربایجان، ترکمنستان، پاکستان، بحرین، قطر و ... وجود دارد و یا ممکن است قدرت‌های فرامنطقه‌ای به دلیل بی‌ثباتی موجود در کشورها که خود در آن نقش مهمی داشته‌اند و به بهانه حفظ ثبات منطقه به اشغال کشورها پرداخته باشند، مانند وضعیتی که برای افغانستان و عراق وجود دارد. این قدرت‌ها به خصوص ایالات متحده آمریکا، انگلیس و رژیم اسرائیل به شیوه‌های مختلفی امنیت ملی و به ویژه امنیت مناطق مرزی را مورد تهدید قرار می‌دهند. برخی از این روش‌ها عبارتند از:

 1- تأسیس ایستگاه‌های راداری مجهز به امکانات پیشرفته شنود و استراق سمع؛

 2- تأسیس پایگاه‌های نظامی در مناطق مجاور مرزی؛

 3- حمایت‌های مادی، تسلیحاتی، اطلاعاتی و ... از مخالفان جمهوری اسلامی مستقر در کشورهای همسایه؛

4- جنگ روانی و تبلیغاتی مناطق مرزی به منظور افزایش شکاف‌های قومی، مذهبی و سیاسی؛

5- تجهیز و اعزام تیمهای عملیاتی مخالفان جمهوری اسلامی ایران با هدف ایجاد اغتشاش و ناامنی در مناطق مرزی(زرقانی،1386: 115).

 

تنش‌های ناشی از عوامل فرهنگی و تضادهای ایدئولوژیک

ساختار فضایی، جغرافیایی ملت ایران از دو بخش به هم پیوسته مرکزی و حاشیه‌ای پدید آمده است. بخش مرکزی، که نسبت به حاشیه و پیرامون خود، فضای گسترده‌تری از جغرافیای ایران را اشغال می‌کند و میان اجزای آن پیوند و تجانس نسبی برقرار است، بر کاسه فلات ایران و ارتفاعات حاشیه‌ای آن، یعنی زاگرس و البرز، منطبق است. مردم این بخش از حیث ویژگی‌ها و خصلت‌های قومی، زبانی، فرهنگی، مذهبی و فضایی منسجم و همسان‌اند و در پیکره ملت بدنه اصلی و عمده به شمار می‌روند؛ بدین معنا که با وجود خرده فرهنگ‌های محلی در این بخش، افراد آن همگی از نظر دینی مسلمان، از نظر مذهبی شیعه اثناعشری، از نظر فرهنگ عمومی ایرانی‌اند و در عین حال در فضایی به هم پیوسته در داخل فلات و ارتفاعات مجاور آن ساکن هستند. نوع ترکیب این لایه‌ها و خصلت‌های چندگانه و اساسی در بخش مرکزی، همه سبب تراکم و یکدستی مردم ساکن در این ناحیه شده است(حافظ نیا،1381: 146).

برخلاف بخش متراکم و متجانس مرکزی، بخش حاشیه‌ای که مردمان آن در دشت‌ها و نواحی مرتفع حاشیۀ جغرافیای ایران ساکن هستند، به گسیختگی و غیرمتجانس بودن دچار است و مجموعه‌ای متنوع از گروه‌های فرهنگی و قومی را در بر می‌گیرد. مردمان بخش حاشیه‌ای یا پیرامونی کشور، در بعضی از شاخصه‌ها و به طور مشخص زبان و لهجه، قومیت، مذهب و خرده‌فرهنگ محلی، با بخش مرکزی و با یکدیگر تفاوت دارند. درعین‌حال، هر یک از این گروه‌‌ها در برخی از این صفات با بخش مرکزی همسان‌اند، و این همسانی سبب همبستگی و پیوند موزاییکی گروه‌های حاشیه‌ای با بخش مرکزی ملت شده و در تعامل بخش مرکزی و حاشیه‌ای، به جز در دوره‌های فترت، نهایتاً همبستگی ملی بر گسیختگی ملی غلبه کرده؛ هر چند دولت مرکزی گاهی برای حفظ پیوستگی مرکز و پیرامون به تدابیر خاص متوسل شده است. در بخش حاشیه، گروه‌های قومی آذری، کرد، عرب، بلوچ و ترکمن، به ترتیب در شمال‌غربی، غرب و جنوب‌غربی، جنوب‌شرقی و شمال‌شرقی ساکن‌اند. نواحی استقرار این اقوام، به جز ناحیۀ آذری‌نشین و کردنشین، فاقد پیوستگی فضایی ــ جغرافیایی است، به‌طوری‌که موزائیک گسیخته با فضاهای امتدادیافتۀ بخش مرکزی، به هم می‌پیوندند، بدین‌معنا که بازوها و زبانه‌های بخش مرکزی، به‌ویژه در ضلع شرقی، شمالی، جنوبی و غربی کشور تا مرزهای سیاسی و حتی در بعضی جهات تا ماورای مرزها گسترش می‌یابد و فضاهای میان‌ گروه‌های قومی را پر می‌کند(دهمرده و خلیلی،1391: 150).

اقلیت مذهبی اهل‌سنت، با دو شاخۀ حنفی و شافعی، در فضاهای حاشیه‌ای کشور پراکنده‌اند. منطقۀ حنفی‌نشین، از نوار باریکی از شرق خراسان(حوالی تربت جام) آغاز می‌شود و همراه انقباض و انبساط جغرافیایی در کنار مرز شرقی، به سمت جنوب تا بلوچستان امتداد می‌یابد. ادامۀ آن در جنوب کشور، مناطقی از استان هرمزگان و بعضی از جزایر و قسمت‌هایی از سواحل خلیج فارس را تا بندر لنگه در بر می‌گیرد. در حاشیۀ شمالی ایران، از شرق دریای مازندران نوار سنی‌نشین حنفی‌مذهب ترکمن آغاز می‌شود و امتداد آن همراه انقباض و انبساط جغرافیایی، در گوشۀ شمال غربی خراسان(جرگلان بجنورد) پایان می‌پذیرد(حافظ نیا،1381: 147).

جایگاه جغرافیایی اقوام، معادله امنیت ملی را پیچیده‌تر کرده است. اقوام گوناگون و اقلیت‌های مذهبی در مهمترین حوزه‌های راهبردی کشور و جداره‌های مرزی اسکان شده‌اند که عقبه آنها در ورای مرزها و خارج از حوزه نفوذ و اثرگذاری حاکمیت ملی قرار دارد. از این منظر، به لحاظ ارتباط و پیوند این حوزه‌ها با خارج از مرزها، هرگونه بحران بیرونی به‌سادگی به داخل مرزها گسترش می‌یابد و امکان نظارت حاکمیت ملی بر حوزه‌ها به‌شدت کاهش پیدا می‌کند. از طرفی، تحولات مربوط به جهانی شدن، با طرح موضوعات فشردگی زمان و مکان، مرزهای جغرافیای را در نوردیده است. در وضع جدید، بخشی از اقوام کرد، ترک، بلوچ و عرب در ایران و بخشی از آنها در مناطق همجوار دیگر کشورها اسکان یافته‌اند. وجود این اقوام در همسایگی ایران، هرچند می‌تواند سبب نفوذ فرهنگی ایران شود، در چرخه‌ای معیوب می‌تواند به مداخلۀ بیگانگان در حوزۀ داخلی ایران منجر شود. معمولاً افکار و رفتار ناسیونالیستی و تجزیه‌طلبی از همین مناطق وارد می‌شود. برای نمونه می‌توان به محل استقرار گروه‌های تجزیه‌طلب، مثل حزب منحله دموکرات در مناطق کردنشین شمال عراق، جنبش ملی بلوچستان ایران معروف به «جمبا» در بلوچستان پاکستان، جنبش خلق عرب در عراق و پان‌ترکیست‌ها در جمهوری آذربایجان و ترکیه اشاره کرد. از سوی دیگر وجود گسل‌های فعال منازعه قومی و مذهبی در جداره‌های همسایگان ایران، نظیر هندوستان، گرجستان، روسیه، لبنان، فلسطین اشغالی و دیگر نقاط خاورمیانه، امکان بروز تهدیدات قومی را فعال می‌سازد(مطلبی،1386: 87).

 

تنش‌های ناشی از عوامل اقتصادی

توسعه اقتصادی فرآیندی است که در آن یک جامعه از مرحله‌ای به مرحله بالاتری از پیشرفت اقتصادی می‌رسد. توسعه پدیده‌ای پویاست که به زمان و مکان معینی تعلق ندارد و مختص به جامعه خاصی نیز نیست. به عبارت بهتر، توسعه اقتصادی فرآیندی است که در آن یک سری تحولات و تغییرات بنیادی در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه به وقوع می‌پیوندد. طراحی قالب شاخص‌های توسعه از گذشته تاکنون به عهده سازمان‌های بین‌المللی بوده است که به منظور نظارت بر وضعیت کشورها در هر مقطع(تحلیل ایستا) و تحول شرایط زندگی در آنها(تحلیل پویا)، شاخص‌هایی را معرفی کرده است:

 

اختلاف سطح توسعه و تفاوت فاحش درآمد و قیمت کالاها و خدمات بین دو کشور همسایه

وجود اختلاف فراوان در قدرت اقتصادی دو کشور همسایه که منجر به تفاوت قابل توجه قیمت کالا، خدمات و تسهیلات و بازار کالا در دو سوی مرز می‌گردد، باعث خواهد شد تا اغلب اتباع کشوری که از توان اقتصادی ضعیف‌تری برخودار هستند، اقدام به قاچاق کالا و یا تردد غیر قانونی از مرز به منظور استفاده از بازار کار و همچنین استفاده از خدمات و تسهیلات موجود در آن سوی مرز کنند. این وضعیت در بسیاری از نقاط جهان وجود دارد، چنان که یکی از دلایل اصلی ناامنی در منطقه مرزی مشترک آمریکا و مکزیک همین مسأله است که سالانه میلیون‌ها مکزیکی جویای کار و زندگی بهتر به طوری غیرقانونی از مرز بین آمریکا و مکزیک عبور می‌کنند.

 

کمبود زیرساخت‌های توسعه و ضعف بنیان‌های اقتصادی در مناطق مرزی

یکی از ویژگی‌های اصلی مناطق مرزی، دوری از مرکز کشور است. این مسأله جغرافیایی که از طبیعت مناطق مرزی ناشی می‌شود، پیامدهای نامطلوبی را برای مناطق مرزی به همراه دارد که مهمترین آن، محرومیت شدید و حاشیه‌ای بودن این مناطق و قرار نگرفتن آنها در مسیر امواج توسعه کشور است. دوری از مرکز جغرافیایی کشور که به معنای دوری از مراکز تصمیم‌گیری سیاسی، اداری، قضایی و اجرایی کشور است، باعث می‌شود مناطق مرزی هم به دلیل دوری از مرکز و هم به دلیل فقدان قابلیت‌های جمعیتی و صنعتی در این مناطق کمتر در جریان برنامه‌های توسعه داخلی قرار گیرند؛ بنابراین این مناطق از محرومیت شدیدی رنج می‌برند(عندلیب،1380: 44).

 بررسی و تحلیل چالش‌های سیاسی- امنیتی مرزهای استان سیستان و بلوچستان، پایان‌نامه کارشناسی ارشد علوم سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد(1390).

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد