چکیده
جنوبشرق ایران به واسطه مشخصهها و ویژگیهای خاص جغرافیایی، تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و قومی خاص خود همواره یکی از مناطق ژئوپلیتیکی و از دیدگاه جغرافیای سیاسی، ناحیهای با پتانسیل واگرایی به شمار آمده و دارای فضاهای گستردهای برای شکلگیری گروههای تروریستی بوده است. معمولاً حاشیههای مرزی محل تجمع گروههای نژادی، مذهبی و زبانی است و از این نظر استان سیستان و بلوچستان از شرایط ویژهای برخوردار است. موقعیت جغرافیایی استان و حضور تعداد کثیری از اتباع بیگانه، سبب تشدید عملیات تروریستی در این استان گردیده و در نهایت نبود ثبات و بروز چالشهای امنیتی را برای منطقه سیستان و بلوچستان و کشور به ارمغان آورده است. مقاله حاضر تحت عنوان مهمترین عوامل مؤثر بر گسترش تروریسم در مرزهای سیستان و بلوچستان میباشد که سؤال اصلی آن، تروریسم بینالملل از طریق چه عواملی بر امنیت مرزهای جنوبشرفی ایران تأثیر گذاشته است؟»، میباشد و فرضیهای که از دل این سؤال مطرح میشود "تروریسم بینالملل با بهرهگیری از موقعیت جغرافیایی منطقه، گروههای تروریستی، پتانسیل ناسیونالیسم قومی و وجود دولتهای ضعیف در همسایگی ایران، امنیت در مرزهای جنوبشرقی کشور را آسیبپذیر کرده است" میباشد. روش تحقیقی که در این مقاله استفاده شده، روش توصیفی – تحلیلی است.
واژگان کلیدی: مرز، امنیت، تروریسم، ترور، ناامنی، ایران، سیستان و بلوچستان.
مقدمه
امنیت ملی برای هر دولت- ملتی از قداستی خاص برخوردار است؛ چرا که تقریباً دستیابی به سایر اهداف ملی و بینالمللی همانند توسعه(سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی)، قدرت، اقتدار، ثبات، مشروعیت و ... به نوعی در گرو حصول امنیت ملی است. در مقابل، هر نوع اقدام و حرکتی که سبب مخدوش شدن این اهداف شود؛ مخل امنیت ملی تلقی شده و سبب فاصله گرفتن مردم از حکومت، عدم تمکین نسبت به قانون، عدم مشارکت، تشتت و ناامنی در کشور و ... خواهد شد. از طرف دیگر، یکی از عوامل اصلی و همیشه اثرگذار در تهدید امنیت ملی کشورها در ابعاد مختلف داخلی و خارجی پدیده پیچیده تروریسم است. تروریسم هر چند همواره به عنوان عامل تهدیدکننده امنیت ملی کشورها مطرح بوده؛ اما در دنیای امروز تحت تأثیر تحولات جهانی شدن دچار تحول و تغییرات بسیار شده است. جمهوری اسلامی ایران نیز خواسته یا ناخواسته تحت تأثیر پدیده تروریسم قرار داشته و دارد و تحولات و تغییرات صورت گرفته در این باره بر امنیت ملی این کشور و مؤلفههای وابسته به آن اثرگذاری متقابل دارد. بنابراین تعریف مشخص امنیت ملی، تروریسم و شناخت مرزهای مفهومی امنیت ملی در جمهوری اسلامی ایران از اهمیتی ویژه برخوردار خواهد بود. با توجه به مطالب بیان شده؛ آنچه اهمیت دارد این است که دولتها، سیاستها و استراتژیهای امنیت ملی خود را بر پایه منافع ملی تبیین میکنند. بنابراین پدیدهای مثل تروریسم قطعاً بر عملکرد امنیت ملی میتواند تأثیر گسترده داشته باشد. . اقدامات گروههای تروریستی در شرق کشور که منجر به شهادت جمعی از شهروندان شد، نشان داد که تروریسم بینالمللی تهدیدات امنیتی متعددی در مرزهای جنوبشرقی ایران ایجاد کرده است. در این منطقه علاوه بر شرایط موجود، دخالتهای قدرتهای منطقهای، فرامنطقهای و ویژگیهای حکومتهای همسایه میباشد که موجب ایجاد ناامنی ناشی از ترانزیت موادمخدر، عبور اشرار مسلح، تبلیغ و ترویج وهابیت و مکتب دیوبندی و همچنین صدور بحران و ناامنی از کشورهای همسایه(افغانستان و پاکستان) به استان سیستان و بلوچستان میشود. نتیجه این عوامل فضاسازی برای شکلگیری و فعالیت گروههای تروریستی در منطقه شده است.
بیان مسئله
تروریست کسی است که اقدام به ترور میکند و تروریسم رویکردی است که از آن برای رسیدن به هدف استفاده میشود. تروریسم محدود به کشور و قارهای خاص نیست. در مجموع از دلایل شکلگیری و فعالیت تروریستها میتوان به مواردی مانند: ضعف دموکراسی، فقدان حاکمیت قانون، ضعف حکومتداری مناسب، فقدان عدالت اجتماعی، حمایت از رژیمهای نامشروع، توزیع نابرابر ارزشها، تجربههای تاریخی درگیرهای خشونتآمیز، دولتهای ورشکسته، حفرههای دولتی و خارج از کنترل، هژمونی در نظام بینالملل، جهانی شدن فرهنگ و اقتصاد و مدرنیسم مخرب اشاره کرد. در این میان ایران از جمله کشورهای است که تحت تأثیر تروریسم و حملات تروریستی قرار دارد که این معضل در نواحی حاشیهای و مرزی آن بسیار شدیدتر بوده و است(هرسیچ،1380: 21).
امروزه مناطق مرزی، یکی از نقاط حساس کشور به شمار میروند. شناخت تأثیر عوامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بر امنیت این مناطق از اساسیترین نکات در درک آسیبپذیریهای امنیتی به منظور جلوگیری از هرگونه تنش و کنشهای ضد امنیتی به شمار میرود. در این راستا استان سیستان و بلوچستان از استراتژیکترین استانهای کشور از حیث امنیتی و مرزی است که با چالشهای عدیدهای در خصوص مسائل امنیتی، سیاسی و مرزی مواجه است. چالشهای امنیتی در مرزهای استان سیستان و بلوچستان هم متأثر از ابعاد داخلی و هم ابعاد خارجی است. استان سیستان و بلوچستان در مرزهای جنوب شرقی کشور، در چند سال اخیر به یکی از ناامنترین استانهای کشور تبدیل شده است. توسعهنیافتگی، حاشیهای و دور بودن از مرکز، آمیخته بودن جمعیت شیعه و سنی، فعالیت گروههای مسلح بلوچ، مرزهای طولانی با کشورهای پاکستان و افغانستان، رواج قاچاق سودآور موادمخدر، نارضایتی اهالی از مسؤلان محلی و حکومت مرکزی و دسترسی آسان به سلاحهای غیرمجاز، همگی از عواملی معرفی شدهاند که در تضعیف امنیت این استان مؤثرند. هر چند این منطقه همواره امنیت شکندهای داشته، اما از سال 1384 با گروگانگیری و قتل و ترورهای گروههای تروریستی(مانند گروه جندالله و جیشالعدل)، این استان به دردسری بزرگ برای مقامات امنیتی و قضایی کشور تبدیل شده است(راستی،1391: 490).
امنیت در این منطقه از کشور، نیازمند به همکاری متقابل میباشد و بازدارندگی از تهدیدات برای تقویت امنیت مناطق جنوب شرق از طریق رایزنی و همکاری با کشورهای همسایه(پاکستان و افغانستان) امکانپذیر میباشد که در این راستا، امنیت مناطق مرزی در کشور به معنای امنیت اجتماعات انسانی در داخل مرزهاست. مناطق بیثبات همجوار ایران به خصوص در مرزهای جنوب شرقی باعث چالشهای راهبردی شده و عدم رشد فرآیند دموکراسی و ناپایداری حکومتهای پیرامونی و گسترش اقتدار قومی آنها و نیز وجود بزرگترین قطب تولید موادمخدر و انواع قاچاقها در مرزهای شرقی و جنوب شرقی بر آسیبپذیری مرزهای جغرافیایی و امنیتی ایران در استان سیستان و بلوچستان افزوده است. یکی از مهمترین مختصات امنیتی عمیق راهبردی خارجی، جمهوری اسلامی ایران، افزایش منازعات مسلحانه فرقهای و گروههای تروریستی است، به طوری که برخی گروههای وهابی و سلفی با سازماندهی تشکلهای سیاسی- نظامی سلفی به صورت مستقیم در ترتیبات امنیتی منطقهای وارد شدهاند که بیشتر از ابزار و شیوههای مبارزاتی غیرقانونی مانند عملیات انتحاری، بمبگذاری، گروگانگیری، قتل و ... استفاده میکنند(اعظمی و دهمرده،1391: 654).
مباحثنظری
الف- تعریف تروریسم
واژه تروریسم، از کلمه «ترور»، اخذ شده است؛ ترور نیز از ریشه لاتین«ترس» به معنای ترس و وحشت شدید است. ترور و تروریسم در غالب زبانهای دنیا به همین شکل و معنی استفاده میشود. تروریسم با مفهوم جدید خود، پس از انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 میلادی مطرح شد. انقلابیون فرانسوی تروریسم را در فاصله زمانی سالهای 1795- 1789 به عنوان شیوه و روشی رسمی اعمال میکردند(حبیبزاده و حکیمیها،1386: 50). ترور در ادبیات سیاسی به اعمال و اقدامات خشونتآمیز جهت نیل به مقاصد سیاسی با هدف از میان برداشتن رقبا اطلاق میشود و اگر چه پیشینه دیرینه دارد اما در نیمه دوم قرن بیستم به عنوان آموزه فکری توجیه کننده بهرهگیری از فشار و خشونت برای پیشبرد اهداف سیاسی به دل مشغولی مستمری تبدیل شد(دهمرده،1390: 28). تروریسم یکی از واژههای مبهم در عرصه بینالمللی است که به علت پیچیدگی مفهوم و مصادیق آن با نوعی بحران معنا در تعریف و تحدید قلمرو آن مواجه هستیم. تعاریفی که از تروریسم و ابعاد آن ارائه شده؛ بیش از آن که منطبق بر عینیتگرایی و پذیرش دوگانگی ارزش- واقعیت باشد، بر گرفته از برساختههای گفتمانی و تبلیغی است(سلیمانی،1385: 181). در جهان امروز، پدیده سیاسی تروریسم به عنوان عامل محرکه تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ...، جایگزین پدیدههای سیاسی شناخته شده مثل انقلابات، جنگها، کودتاها، شورشها و ... شده است و زندگی سیاسی در سطوح مختلف آن(گروههای سیاسی زیرملی، ملی و بینالمللی) را به چالش کشیده است(فیرحی و صمدی،1387: 145). با این که هیچ توافق کلی روی تعریف واحد از تروریسم وجود ندارد ولی به نظر می رسد محورهای اصلی تروریسم عبارتنداز: اولاً، تروریسم یک پدیده کاملاً سیاسی است؛ ثانیاً، تروریسم همراه با خشونت یا تهدید به خشونت است؛ ثالثاً، تروریسم دارای عقلانیت سودمحور است(آقابخشی،1383 : 232).
ب- تروریسم بینالمللی
واژه تروریسم بینالمللی، عمدتاً از دهه 1970 به این سو مورد استفاده قرار گرفته و مطابق تعاریف موجود، شامل اقدامات خشونتآمیزی میشود که توسط گروههای سیاسی در خارج از مرزهای متبوع آنان صورت میگیرد. «توماس جی.بدی»، در مقالهای با عنوان تعریف تروریسم بینالمللی، این مفهوم را چنین تعریف میکند:«کاربرد مکرر خشونت با انگیزه سیاسی، با هدف ارعاب، به وسیله عاملان غیر دولتی که بر بیش از یک دولت اثر میگذارد»(بدی،1378: 251). مشکل این تعریف این است که اولاً دولتها را در زمره عاملان تروریسم بینالمللی قرار نمیدهد و ثانیاً آماج تروریسم بینالمللی را نیز فقط دولتها میداند. این مشکلات در تعریف «قاضیشریف بسیونی»، حقوقدان معروف مصری، رفع شده است. در تعریف بسیونی، تروریسم بینالمللی عبارت است از: «رفتار اجبارآفرین فردی یا دستهجمعی همراه با اعمال استراتژی خشونت و ترور که یک عنصر بینالمللی را در بر گیرد یا علیه یک هدف تحت حمایت بینالمللی باشد و منظور از ارتکاب آن نیز ایجاد نتیجه قدرتطلبانه باشد(هاشمی،1381: 138).
ج- تروریسم نوین
اصطلاح تروریسم نوین، غالباً پس از رویداد 11 سپتامبر 2001 متداول شده و محور مطالعات تروریسم را تشکیل داده است، اما قدمت این اصطلاح به سالهای پایانی جنگ سرد باز میگردد. در سال 1986، یک مجله خبری کانادایی با عنوان«مکلینز»، مقالهای به چاپ رساند با عنوان «چهره تهدیدآمیز تروریسم نوین». نویسنده مقاله استدلال کرده بود که تروریسم نوین به منزله جنگ علیه چیزی است که خاورمیانه آن را «انحطاط و سقوط اخلاقی غرب» میخواند. بنابراین آنچه از آن با عنوان تروریسم جدید یا نوین یاد میشود، از پایان جنگ سرد به تدریج نشانهها و علایم بروز خود را عیان نمود تا در رویداد یازدهم سپتامبر به نهایت ظرفیت خود دست یافت. به همین دلیل است که پژوهشگران و نویسندگان مطالعات تروریسم در غرب و حتی در خاورمیانه، برای شناخت و بررسی تحول جدید در تروریسم بینالمللی، به مطالعه و تحلیل این رویداد میپردازند(پورسعید،1388: 152).
د- تروریسم جهانی
منظور از جهانی شدن، فرآیند گسترش ارتباطات بین جوامع است به گونهای که وقایع و تحولات یک گوشه از جهان به طور فزآیندهای بر مردم و جوامع دیگر سوی جهان تأثیر میگذارد. این تحول به منزله معنایی جدید برای مفاهیم زمان و مکان است که با معانی سنتی آنها در جوامع ماقبل مدرن یا حتی صنعتی، تفاوت بسیار دارد. انتقال آنی اطلاعات، دادهها و سرمایهها و امکان ارتباط همزمان میان افراد در نقاط مختلف، عملاً فواصل زمانی را از میان برداشته و نظم طبیعی دوران قدیم یا چارچوبهای مکانیکی جهان صنعتی را به کلی دگرگون ساخته است. مکان نیز با مفهوم دسترسی یا عدم دسترسی به اطلاعات و ابزار انتقال و پردازش آن ارتباط پیدا کرده و انقلاب اطلاعاتی از مفهوم مکان نیز قلمروزدایی کرده است(کاستلز،1380: 18). پدیدههای جهانی میتوانند در یک زمان در سراسر جهان گسترش یابند و بدون صرف وقت بین مکانها تردد نمایند. پدیدههای مزبور، از این نظر؛ فراسرزمینی و جهانی هستند. در حالی که الگوهای وابستگی متقابل بینالمللی به شدت تحت تأثیر تقسیمات کشوری قرار دارند، خطوط ارتباطات متقابل جهانی، غالباً ارتباط کمی با مرزهای سرزمینی پیدا میکنند. به این معنا، تحول هر عنصر بینالمللی به جهانی، از طریق سرزمینزدایی یا غیر سرزمینی شدن امکانپذیر میشود. بنابراین مهمترین خصیصهای که تحول از تروریسم قدیم به تروریسم جدید را توضیح میدهد، غیر سرزمینی شدن تروریسم جدید یا جهانی شدن آن است(پورسعید،1388: 156).
ه- مرز
مرز سیاسی به پدیدهای فضایی اطلاق میشود که منعکس کننده قلمرو حاکمیت یک دولت بوده و مطابق قواعد خاص در مقابل حرکت انسان، انتقال کالا یا نشر افکار مانع ایجاد کند یا دست کم آن را محدود سازد(زرقانی،1386: 2). انسانها برای مشخص ساختن پیرامون فعالیت خود، آن گونه که با گستره فعالیت همسایه تداخل پیدا نکند، ناچار به تعیین خطوطی قراردادی در بخش پایانی و پیرامونی محیطزیست یا قلمرو خود هستند که گونه گسترش یافته این مفهوم خط پیرامونی است که بخش پایانی گستره فعالیت یک ملت را مشخص میسازد و جنبهای سیاسی پیدا میکند که مرز خوانده میشود(مجتهدزاده، 1381: 40). مرزها حدود ملتها و کشورها را مشخص کرده و بنابراین معرف کشور، ملتها هستند. مرزها به طور همزمان، ابزار سیاست کشور، تجلی و وسیله قدرت و تعیین کننده امنیت ملی هستند(میرحیدر،1375: 141).
یافتههای تحقیق
انزوای جغرافیایی و دوری از مرکز
انزوای جغرافیایی باعث جدا افتادگی و گسستگی میان مناطق مرزی و مناطق داخلی کشور، نبود دسترسی یا کندی آن و قرارگیری در یک موقعیت بنبست خواهد شد. همچنین دوری از مرکز موجب بروز دو پیآمد ذهنی و عینی میشود: ذهنیت دوری از مرکز باعث دوری تعلقات، دوری فکری و دوری تفاهمات با مرکز میشود. در بعد عینی، نیز باعث کاهش عمران و آبادانی این مناطق و تشدید محرومیت به دلیل ضعف نظام در تصمیمگیری سیاسی، اداری، قضایی، اجرایی و دوری مسئولین مرکزنشین از مشکلات این مناطق میشود. پیامدهای ناشی از این ویژگی شامل کاهش کنترل مرکز بر این مناطق، عدمتعادل منطقهای و عدم گرایش به جذب فعالیتها و سرمایهها میباشد(وزین،1390: 645). واﻗﻌﻴﺖ آن اﺳﺖ ﻛﻪ در ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎی ﺳﻴﺎﺳﻲ اﻳﺮان، ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﻳﻲ ﻫﻤﻮاره دارای ﻛﺎرﻛﺮد ﺳﻴﺎﺳﻲ- اﻣﻨﻴﺘﻲ ﺑﻮده اﺳﺖ. در ﮔﺴﺘﺮه ﺳﺮزﻣﻴﻨﻲ اﻳﺮان ﺑﺎ اﻓﺰاﻳﺶ ﻓﺎﺻﻠﻪ از اﻗﺘﺪار و ﺣﺎﻛﻤﻴﺖ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻛﺎﺳﺘﻪ ﻣﻲﺷﻮد و اﻳﻦ اﻣﺮ در ﻧﻮاﺣﻲ ﺣﺎﺷﻴﻪای و ﻣﺮزی ﺑﻪ ﺣﺪاﻛﺜﺮ ﺧﻮد میرﺳﺪ، اﻳﻦ ﻛﺎﻫﺶ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ در ﻛﻨﺘﺮل، ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ و ﻧﻈﺎرت ﺑﺮ ﻧﻮاﺣﻲ دور اﻓﺘﺎده زﻣﻴﻨﻪ را ﺑﺮای واﮔﺮاﻳﻲ از ﻗﺎﻧﻮن و ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﺮﻛﺰی ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﻲآورد ﻛﻪ ﻳﻜﻲ از ﻧﺘﺎﻳجآن ﺷﻜﻞﮔﻴﺮی و ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ اﺷﺮار و ﮔﺮوهﻫﺎی ﺗﺮورﻳﺴﺘﻲ اﺳﺖ. ﺟﻨﻮب ﺷﺮﻗﻲ اﻳﺮان، ﻳﻜﻲ از اﻳﻦ ﻣﻨﺎﻃﻖ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ و اﻧﺰوای ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﻳﻲ در ﺷﻜﻞﮔﻴﺮی و ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﮔﺮوههای ﺗﺮورﻳﺴﺘﻲ ﺗﺄﺛﻴﺮ زﻳﺎدی داﺷﺘﻪ اﺳﺖ.
بر اساس قاعده«امنیت معکوس در مرکز- پیرامون»، در کشورهایی مانند جمهوری اسلامی ایران که تمرکزگرایی در روند تصمیمسازی و تصمیمگیری مشهود است، هر میزان فاصله استانها از مرکز بیشتر میشود به همان میزان توجه متولیان امر برای حمایتهای توسعهای کاهش مییابد، به طوری که اکثر استانهای مرزی جمهوری اسلامی ایران بر طبق این قاعده در ردیف استانهای محروم کشور قرار دارند که از مصادیق آن میتوان به استانهای سیستان و بلوچستان، هرمزگان و ایلام اشاره کرد. نکته قابل تأمل این است که در استانهای مرزی برخوردار از ضعف اقتصادی و فرهنگی، سطوح دغدغههای امنیتی نیز گستردهتر است. به همین منظور شناسایی و مهار پارازیتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که قابلیت تبدیل به تهدیدهای امنیتی را دارند باید همردیف مؤلفههای امنیتی مورد توجه قرار گیرند، زیرا در صورت بالا بودن ضریب رکود اقتصادی، بیکاری و فقر، نمیتوان نسبت به تحقق امنیت فراگیر در سطح استان خوشبین بود. یکی از ترفندهای گروههای تروریستی مخالف نظام برای یارگیری از شهروندان مرزی جنوبشرقی، پیشنهاد کمک مالی به افراد فقیر منطقه در قبال همکاری و همراهی آنان با تروریستهاست. به عبارتی پیادهسازی و نظارت مؤثر بر روند تولید، توزیع و استقرار امنیت در سیستان و بلوچستان، مستلزم تبیین طرح جامع اقتصادی و فرهنگی پویا در کنار توسعه ضرایب امنیتی است و سیاستهای جزیرهای و نبود رویکرد فرابخشی برای توسعه پایدار سیستان و بلوچستان فقط میتواند هزینه مدیریت انتظامی را به دلیل انجام اقدامهای موازی افزایش دهد. در چارچوب نظریه قطب رشد(نظریه مرکز- پیرامون)، مناطق مرزی دورترین مکانهایی است که شعاع تأثیرات توسعه به آنجا میرسد و اغلب دارای مناطق کم توسعهیافته است. قاعده مرکز- پیرامون در سطح استان سیستان و بلوچستان کاملاً مشهود است. به طوری که محرومترین مناطق، مکانهایی هستند که فاصله آنها از مرکز استان دورتر است و بالطبع پتانسیل وقوع ناامنی در این مکانها بالاتر است(آدمی و موسوی،1391: 18).
دورافتادگی و در حاشیه بودن منطقه به ویژه گسستگی فضایی آن نسبت به حکومت مرکزی و نواحی داخلی به خاطر موقعیت حاشیهای آن و صحرای لوت و دشت کویر باعث شده تا عملاً واگرایی عمیق بلوچهای منطقه را با حکومت مرکزی شاهد باشیم. به دلیل همگرایی عمیق و دیرینه و گسترش بلوچهای ایران و پاکستان به ویژه در نواحی مرزی آسیبپذیری پاکستان به دلیل اهمیت استراتژیک بلوچستان از ایران و افغانستان بیشتر است. از طرفی این انزوا و وابستگی زمینه بیانضباطیهای را در منطقه به خاطر نزدیکی با مرز و هرج و مرج و بیثباتی در بخش پاکستان فراهم کرده که عبارتنداز:
- مرز و ناامنی و خشونت،
- مرز و تأثیر تحولات خارجی به امنیت،
- بیکاری و فقر مرزنشینان،
- قاچاق سوخت اتباع بیگانه در مرزها،
- تنوعات قومی و مذهبی در دو طرف مرزها،
- فعالیتهای گروههای ضاله و الحادی،
- تأثیر حضور نیروهای بیگانه در کشورهای همسایه(صوری،1378).
ضعف بنیانهای زیستی
بنیادهای زیستی در شکلگیری، گسترش، تکامل و بقای حیات اجتماعات انسانی تأثیر زیادی دارند. مجاورت مرزهای جنوبشرقی ایران با کمربند بیابانی کرهزمین و قرارگیری در منطقه گرم و خشک، موجب گرمای شدید، خشکسالی، کمآبی و در نتیجه ضعف بنیادهای زیستی در این منطقه از کشور شده است. در واقع بنیادهای زیستی در جنوبشرقی ایران اعم از آب، خاک و پوششگیاهی در ضعیفترین شرایط قرار دارند(ابراهیمزاد،1387: 93). در مجموع ضعف شرایط زیستی در این منطقه موجب تراکم کم و پراکندگی زیاد جمعیت و همچنین مهاجرت به ویژه از مناطق روستایی به شهرها و سایر استانها شده است که با خشکسالیهای پیدرپی چندین سال اخیر بر شدت آن افزوده شده است. این امر موجب شکلگرفتن فضاهای خالی از سکنه در این منطقه گردیده و این فضاهای خالی بستر مناسبی را برای فعالیتهای ضدامنیتی از جمله رواج انواع قاچاق، شرارت، درگیری مسلحانه و ... فراهم ساخته است؛ زیرا که بین وجود و نبود جمعیت و امنیت ارتباط مستقیمی وجود دارد. با این اوصاف وجود چنین شرایط مکانی و فضایی حاکم بر این منطقه از کشور، زمینه شکلگیری و فعالیت گروههای تروریستی را مهیا ساخته است.
در جنوبشرق ایران عوارض جغرافیای متعددی وجود دارد که از مهمترین آنها میتوان به بیابانها، کویرها، کوهستانها و حوضههای آبریز اشاره نمود. وجود این عوارض جغرافیایی گسترده و توپوگرافی خشن، قدرت مانور گروههای تروریستی و اشرار مسلح را در این منطقه افزایش داده؛ به طوری که شناسایی و تعقیب تروریستها را در این مناطق بسیار دشوار کرده است. در واقع تروریستها و اشرار از این عوارض جغرافیایی برای اختفاء، استتار و فرار از چنگ نیروهای انتظامی و اطلاعاتی استفاده میکنند. از سوی دیگر گستردگی عوارض جغرافیایی و توپوگرافی خشن، امکان شناسایی تمام بسترها و لایههای فضای جغرافیایی جنوبشرق کشور را برای نیروهای حکومتی تقریباً مشکل ساخته است. در واقع جنوبشرق کشور از حیث ویژگیهای فضای جغرافیایی(گستردگی، تنوع و خشونت) و مرزهای طولانی، مکان مناسبی برای فعالیتهای گروههای تروریستی محسوب میگردد. اگرچه مرز طولانی استان با کشور پاکستان از نظر تهدید استراتژیک امن محسوب میشود، اما از منظر کارکردهای مرزی، نقش مؤثری در تقویت نیروهای واگرا داشته و در زمره مرزهای بد و بسیار ناامن برای دو کشور ایران و پاکستان محسوب میگردد، به نحوی که میتوان از آن به عنوان "مناطقشکننده" یاد کرد. مرز از طرف پاکستان کاملاً رهاشده و دولت پاکستان در آن جا هیچگونه اعمال حاکمیتی ندارد. از این رو زمینههای فراوان عملکردهای منفی مهیا میباشد. عملکرد بسیار نامطلوب مرز استان با پاکستان ریشه در تکوین تاریخی آن دارد. این مرز از نظر جداسازی قوم بلوچ و توزیع و پراکندگی آن از جمله "مرزهای تحمیلی" محسوبمیشود(حافظنیا،1379: 45).
ساختار فضایی- جغرافیایی ایران
ساختار فضایی - جغرافیایی ملّت ایران از دو بخش به هم پیوستۀ مرکزی و حاشیهای پدید آمده است. بخش مرکزی، که نسبت به حاشیه و پیرامون خود، فضای گستردهتری از جغرافیای ایران را اشغال میکند و میان اجزای آن پیوند و تجانس نسبی برقرار است، بر کاسۀ فلات ایران و ارتفاعات حاشیهای آن، یعنی زاگرس و البرز، منطبق است. همچنین میان تجانس کالبدی و توپوگرافیک فضا در بخش مرکزی ایران با تجانس انسانی آن ارتباط وجود دارد (حافظ نیا،1381: 149). بر خلاف بخش متراکم و متجانس مرکزی، بخش حاشیهای که مردمان آن در دشتها و نواحی مرتفع حاشیۀ جغرافیای ایران ساکن هستند، به گسیختگی و غیرمتجانس بودن دچار است و مجموعهای متنوع از گروههای فرهنگی و قومی را در بر میگیرد. مردمان بخش حاشیهای یا پیرامونی کشور، در بعضی از شاخصهها و به طور مشخص زبان و لهجه، قومیت، مذهب و خردهفرهنگ محلی، با بخش مرکزی و با یکدیگر تفاوت دارند(دهمرده و خلیلی،1391: 150).
بخش سنّیمذهب شرق ایران با ناحیۀ سنّینشین پاکستان و افغانستان، و بخش سنّینشین شمالشرقی ایران با ناحیۀ سنّیمذهب آسیای مرکزی پیوستگی دارند. در جنوب کشور، اهل سنّت ساکن در جزایر و سواحل خلیج فارس، با اهل سنّت شبهجزیرۀ عربستان، که در آن سوی آبهای خلیج فارس واقع است، تجانس دارند. گروه قومی بلوچ در جنوبشرقی ایران با نیمۀ دیگر هستۀ بلوچنشین در پاکستان پیوستگی فضایی پیدا میکند. هرچند این قوم در آن سوی مرز فاقد دولت ملی مستقل است، بلوچستان پاکستان در چهارچوب ساختار سیاسی فدرال آن کشور تا سطح یک ایالت ارتقا یافته است. بلوچستان ایران، منطقهای از کشور است که با ایالت بلوچستان در جمهوری فدرال پاکستان و ناحیه بلوچنشین افغانستان پیوند فضایی و جغرافیایی دارد(براهویی،1378: 186). از نظر مذهبی اقلیت بلوچ ایران، اهلسنت هستند و از این جهت نیز، با بلوچها و قلمرو اهلسنت پاکستان و شبهقارۀ هند مشابهت، ولی با بخش مرکزی ایران متفاوتاند. از نظر ریشۀ زبان و لهجه، زبان بلوچی را همانند پشتو، تاجیکی و کردی عضو خانواده زبانهای ایرانی میدانند، اما لهجههای بلوچی در مناطق بلوچنشین ایران و پاکستان بهمراتب به هم نزدیکترند تا به زبان فارسی. بنابراین بلوچستان ایران و پاکستان در سه متغیر مذهب، زبان و قومیت با یکدیگر تجانس دارند. ترکیب این سه متغیر همسو بر همگرایی دو بخش بلوچنشین پاکستان و ایران تأثیر گذاشته و آرمان سیاسی بلوچستان بزرگ را در قالب تلاش عدهای از نخبگان بلوچ برای کسب هویت مستقل سیاسی «بلوچستان آزاد» پدید آورده است(پیشگاهیفرد،1385: 8). ﻧﺎﺣﻴﻪ اﺻﻠﻲ ﺳﻜﻮﻧﺖ و اﺳﺘﻘﺮار ﻗﻮم ﺑﻠﻮچ ﺷﺎﻣﻞ ﻗﻠﻤﺮو ﭘﻴﻮﺳﺘﻪای ﺷﺎﻣﻞ اﻳﺎلت ﺑﻠﻮﭼﺴﺘﺎن ﭘﺎﻛﺴﺘﺎن، ﮔﻮﺷﻪ ﺟﻨﻮب ﺑﺎﺧﺘﺮی اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن و اﺳﺘﺎن ﺳﻴﺴﺘﺎن و ﺑﻠﻮﭼﺴﺘﺎن ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ.
ﻋﻼوه ﺑﺮ اﻳﻦ ﺑﻠﻮچﻫﺎ در ﺷﻬﺮﺳﺘﺎنﻫﺎی ﻧﻬﺒﻨﺪان، ﺑﻴﺮﺟﻨﺪ، ﺳﺮﺧﺲ و ﺧﻮاف ﺟﻤﻌﻴﺖ زﻳﺎدی را ﺗﺸﻜﻴﻞ داده و در ﺷﻬﺮﺳﺘﺎن ﺟﺎﺳﻚ اﻛﺜﺮ ﻗﺮﻳﺐ ﺑﻪ اﺗﻔﺎق ﺟﻤﻌﻴﺖ را ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻣﻲدهند. ﺧﺎور ﺷﻬﺮﺳﺘﺎن ﻛﻬﻨﻮج ﻧﻴﺰ ﺑﻠﻮچﻧﺸﻴﻦ اﺳﺖ. بنابراین ﺟﻨﻮب ﺷﺮق اﻳﺮان در ﺳﻪ ﻋﻨﺼﺮ ﻣﺬﻫﺐ، زﺑﺎن و ﻗﻮﻣﻴﺖ ﻣﺘﻔﺎوت از ﺳﺎﻳﺮ ﻧﻘﺎط ﻣﺮﻛﺰی اﺳﺖ و ﺟﺰء ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺤﺮاﻧﻲ ﺑﺎﻟﻘﻮه درﺟﻪ1 ﻣﺤﺴﻮب میﮔﺮدد. شهرهای شرقی و جنوبشرقی با نزدیکی به مرزهای ملی و قومی، هرگز در امنیت کامل نبوده و ناامنی و تهدید(به طور آشکار و پنهان) از عوارض و ویژگیهای ثابت آن بوده است. این امر موجب شده که ناحیه پراکندگی قومی- مذهبی شرق و جنوبشرق به طور نسبی منطبق با ناحیه بحران خفیف و دائمی در کشور باشند.
اﺳﺘﺎنهای ﺳﻴﺴﺘﺎن و ﺑﻠﻮﭼﺴﺘﺎن، ﺷﺮق اﺳﺘﺎنﻫﺎی ﻛﺮﻣﺎن و ﻫﺮﻣﺰﮔﺎن، ﺟﻨﻮب و ﺣﺎﺷﻴﻪ ﺷﺮﻗﻲ اﺳﺘﺎن ﺧﺮاﺳﺎن جنوبی و رضوی، در ﻣﺤﺪوده ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺤﺮانﺧﻴﺰ ﺧﻔﻴﻒ و داﺋﻤﻲ ﻗﺮار دارﻧﺪ. در ﻣﺠﻤﻮع ﻣﻲﺗﻮان ﮔﻔﺖ وﺟﻮد ﻋﻮاﻣﻞ واﮔﺮاﻳﻲ ﻗﻮﻣﻲ، ﻣﺬﻫﺒﻲ، زﺑﺎﻧﻲ، ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎی، اﻗﺘﺼﺎدی و ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺑﻴﻦ ﻗﻮم ﺑﻠﻮچ و ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﺮﻛﺰی وﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺑﻲاﻋﺘﻤﺎدی ﻣﺘﻘﺎبل و عدم مشارکت قوم بلوچ در مدیریت سیاسی ﻓﻀﺎی ﺳﺮزﻣﻴﻨﻲ ﺧﻮد زﻣﻴﻨﻪ را ﺑﺮای اﻳﺠﺎد فضای ملتهب و پرتنش فراهم آورده، که در ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻳﻦ اﻣﺮ ﻣﻮﺟﺐ ﺳﻮءاﺳﺘﻔﺎده اﺷﺮار و ﮔﺮوههای ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺟﻤﻬﻮری اﺳﻼﻣﻲ در ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻲﺷﻮد(ایزدی و دبیری،1392: 111). جنبش سیاسی ناسیونالیسم قوم بلوچ در پرتو رقابتهای دوران جنگ سرد شکل گرفت و مدتی دچار فراز و نشیب بود. این حرکت پس از پایان جنگ سرد با تظاهرات درونمنطقهای، بهویژه در پاکستان، همراه بود. روزنامهها و مطبوعات، جریانات فرهنگی و نخبگان سیاسی ــ اجتماعی بلوچستان پاکستان نیز در دامن زدن به این امر دست داشته و دارند(پیشگاهیفرد،1385: 8). از دیگر عوامل عمدهای که بلوچستان را از بخش مرکزی ایران جدا نگاه میدارد، وضعیت جغرافیایی است. دو عامل جغرافیاییِ دوری از مرکز و فضای کویری عاری از حیات فعال، تأثیر عمدهای در جدایی این منطقه داشتهاند. با توجه به این که سیستان و بلوچستان ویژگیهای برجسته طبیعی و انسانی دارد که دیگر مناطق ایران از آن بیبهرهاند، اما به عنوان یکی از توسعهنیافتهترین استانهای کشور از ابعاد اجتماعی، اقتصادی و محیطی همچنان به شمار میآید.
غفلت از مزیتهای امنیتی آمایش جمعیتی منطقه
یکی از آسیبهای امنیتی استان سیستان و بلوچستان؛ نبود طرحی مدون و راهبردی برای آمایش جمعیتی استان در قالب مطالعات امنیتی- انتظامی است. در حالی که در اسناد بالادستی جمهوری اسلامی ایران یکی از اولویتهای استراتژیک امنیتملی توجه به پیادهسازی مبانی آمایش جمعیتی اعلام شده است. برای مثال در بند«ه» ماده (119) فصل دهم قانون برنامه چهارم توسعه، به منظور پرهیز از عدم تعادل جمعیتی بر لزوم ایمنسازی ساختاری و پراکندگی جمعیت مناطق مرزی در پرتو مؤلفهها و ملاحظات امنیتی تأکید کرده یا در بند«4» ماده(121) دولت مکلف شده به منظور افزایش سهم نیروهای مردمی در تولید امنیت و دفاع از تمامیت ارضی، استفاده بهینه از امکانات و توان منابع انسانی را ارتقا دهد. با وجود این رصد فضایی آرایش جمعیتی استان سیستان و بلوچستان بیانگر وجود خلأهای جمعیتی در برخی نواحی استراتژیک استان به ویژه در مناطق مرزی است. آمایش جمعیتی برنامهریزی فضایی است که در آن بستههای جمعیتی بر اساس«تعادلسازی امنیتی» و «سازماندهی فضایی»، مرتب میشوند و از شکلگیری قطبها یا خلأهای جمعیتی که در هر دو حالت امنیت انتظامی را به چالش میکشند، پرهیز میشوند. آمایش جمعیتی با رویکرد تقویت دفاع شطرنجی، آسیبهای امنیتی و انتظامی را تا حد قابل توجهی کاهش میدهد. برای مثال خلأ جمعیتی در برخی منطقههای مرزی استان سیستان و بلوچستان در شرایطی که حضور نظامی بازیگران مخالف جمهوری اسلامی ایران در شرق کشور پررنگ است، میتواند دشمنان نظام را برای ناامنسازی مناطق مرزی سیستان و بلوچستان تحریک کند. شرایط بومشناختی، قرارگیری در ناحیه خشک و بیابانی، وجود برخی گروههای تروریستی و ضعف زیرساختهای اقتصادی- فرهنگی باعث شده سیستان و بلوچستان از نظر جمعیتی یکی از کمتراکمترین استانهای کشور باشد که این خود یکی از عواملی است که آسیبهای امنیتی- انتظامی استان را افزایش داده است.
بر اساس اطلاعات سرشماری مرکز آمار ایران؛ تحلیل هرم سنی جمعیت سیستان و بلوچستان بیانگر این واقعیت است که اکثریت جمعیت استان بین 10 تا 24 سال سن دارند که این آمار میتواند در مطالعات امنیت داخلی به صورت توأمان دارای ظرفیت تولید فرصت و تهدید باشد. در صورتی که آمایش جمعیتی، اقتصادی و اشتغالزایی قشر جوان به صورت مطلوب به پیش رود میتوان آن را به فرصت تبدیل کرد. در غیر این صورت با توجه به مجاورت استان با گروههای تروریستی، هجوم فرقههای ضاله به ویژه وهابیت، قرارگرفتن در مسیر ترانزیت قاچاق موادمخدر و نیروهای نظامی بیگانه در مجاورت مرزهای شرق کشور و برنامهریزی مخالفین نظام برای امنیتی کردن مطالبات اقتصادی- اجتماعی میتواند فرصت جوان بودن جمعیت استان را به تهدید تبدیل کرده و پتانسیل تولید ناامنی را افزایش دهد(آدمی و موسوی،1391: 10).
تبلیغ و ترویج سلفیگری خزنده در منطقه
نگاهی گذرا به شرایط سیاسی –ایدئولوژیک در مرزهای جنوبشرقی حکایت از آن دارد که بحرانهای واقعی، اما نه به صورت آشکارا، بلکه در عمق و در خفا در حال تشدید است. در اینجا منابع قدرت تأثیرگذار در خارج از حیطه قدرت اسلامی فعالتر به نظر میرسند و همین جنبه از موضوع است که هوشیاری ویژهای را طلب میکند. در همین رابطه بحرانهای ایدئولوژیک بعد از قدرت گرفتن طالبان در قندهار از سال 1994 میلادی شدت بیشتری گرفته و به تدریج این مناطق را تحت تأثیر خود قرار داده است. در عین حال به نحو آشکاری اندیشه طالبانی در چالش با انقلاب اسلامی قرار گرفته و در کویته مرکز ایالت بلوچستان پاکستان ناسیونالیسم بلوچ را نیز به مبارزه کشانده است(ملازهی ،1380، 95 ). بسیاری از رهبران مذهبی بلوچ در خارج از کشور در کشورهای عربستان، پاکستان و هند تحصیل میکنند و یا از اندیشههای حاکم بر فضای حوزههای علمی آنها متأثر میگردند(حافظ نیا، 1385 :33).
گسترش افراطگرایی، در اطراف ایران جریانهای هدفمند نزاع مذهبی در منطقه را تشدید میکنند که پیامد منفی آن، برای ایران نیز تهدید امنیتی به همراه دارد و عملاً تمامی نوار مرزی شرقی ایران را با این چالش مواجه ساخته است. افراطگرایی، امری منطقهای است که از توان بیثباتسازی بالایی برخوردار میباشد. در حال حاضر، جریان افراطی در پاکستان و افغانستان علیه شیعه و ایران در حال تشدید است و برخی از علمای اهل تسنن نیز از این روند حمایت میکنند. دولتهای ضعیف و شکننده، در افغانستان و پاکستان باعث گسترش تروریسم و افراطگرایی شده و علاوه بر این، تداوم حضور قدرتهای فرامنطقهای را نیز فراهم ساخته است. وهابیت و سلفیگری به عنوان یک ایدئولوژی مذهبی افراطی منبع عمده گسترش تروریسم و تنشهای مذهبی میباشد و این ایدئولوژی به واسطه آشفتگی کلی منطقهای و برخی ملاحظات سیاسی بازیگران ذینفع فضای گستردهتری برای انتشار و تأثیرگذاری پیدا کرده است. در افغانستان و پاکستان افراطگرایی و تروریسم همچنان به واسطه عوامل سیاسی – اجتماعی و مؤلفههای بیرونی ادامه حیات میدهد و ثبات و امنیت منطقهای را به شدت متأثر میسازد(دهمرده،1390: 145).
بیثباتی حاکم بر کشورهای همسایه
عدم وجود ثبات سیاسی، اداری، اقتصادی در افغانستان و پاکستان از چندین دهه قبل تاکنون همواره منشأ بروز مشکلاتی در مرزهای جنوبشرقی کشور بوده است. تعصبات فرقهگرایانه و جنگهای فرقهای یکی از مشخصههای کشورهای شبه قاره و به خصوص پاکستان است. گروههای فرقهگرا با توجه به انگیزههای قومی، دینی و مادی شکل گرفته و رهبران آنها بر اساس برداشتهای خود احساس تنفر و انتقامجویی از گروههای رقیب را در بین پیروان خود تبلیغ مینمایند. گسترش درگیریهای فرقهای در پاکستان به ویژه تداوم حملات تروریستی گروههای وهابی به شیعیان پاکستانی و اعمال فشار بر آنها، ترور دیپلماتهای ایران به دست همین گروههای افراطی از جمله سپاه صحابه و واکنش ضعیف اسلام آباد در برابر آنها، حاکی از قدرتیابی این گروهها و افزایش نفوذ آنها در ارکان تصمیمگیری دولتهای فدرال و ایالتی کشور پاکستان است. ترکیب قومی و مذهبی موجود در استانهای مرزی شرقی کشور به نحوی است که نوعی ضعف ژئوپلیتیک را در این مناطق برای نظام جمهوری اسلامی فراهم آورده است. غفلت از این موضوع از طرفی و هوشیاری دشمنان در آن سوی مرزها و بهرهبرداری آنان از موقعیت ایجاد شده، به نوعی تهدید محسوب میگردد. از دیدگاه وهابیت این بخش از ایران به دلیل، اکثریت اهلتسنن، فقر اقتصادی و فرهنگی، خروج روحانیون اهلتسنن برای ادامه تحصیل به کشورهای عربستان و پاکستان، و ... دارای شرایط مناسب برای تبلیغ و توسعه فرقهگرایی مذهبی و گسترش وهابیت است. مهمترین پیامدهای گسترش فرقهگرایی وهابیت، یارگیری نهادهای جاسوسی مخالف علیه نظام است که بایستی مورد توجه نهادهای اطلاعاتی و امنیتی قرار گیرد. به ویژه که، یکی از اهداف راهبردی حامیان این فرقه تأسیس یا نفوذ بر مدارس مذهبی اهلسنت، به ویژه در استانهای مرزی در جهت ترویج عقاید ضد شیعی است. به نظر میرسد با یک برنامهریزی مناسب که بیشتر میبایستی متکی به تغییر نگرشی بر مرز باشد میتوان این نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل نمود(دهمرده و همکاران،1392: 47). سلفیگری از جریانهای رادیکال مذهبی است که بیشتر از آن که ریشه داخلی داشته باشد، ریشههای منطقهای دارد. سه کشور عربستان، پاکستان و امارات از اصلیترین حامیان مالی جریانهای سلفی هستند و استان سیستان و بلوچستان به لحاظ بافت قومی- مذهبی و مجاورت جغرافیایی با پاکستان و افغانستان از بیشترین پتانسیل فعالیت گروههای سلفی برخوردار است(راستی،1391: 490).
نقش کشورهای فرامنطقهای در گسترش تروریسم
حضور قدرتهای فرامنطقهای بویژه ایالات متحده آمریکا و اسرائیل در کشورهای مجاور ایران با توجه به سابقه دشمنی و خصومت آنان با جمهوری اسلامی ایران، بدون شک تأثیرات منفی زیادی بر امنیت ملی ایران به طور عام و امنیت مناطق مرزی به طور خاص داشته است(زرقانی،1385: 8). حضور، نفوذ و اقدامات قدرتهای فرامنطقهای به خصوص ایالات متحده آمریکا در کشورهای پاکستان و افغانستان به شیوههای مختلفی امنیت ملی و به ویژه امنیت مرزی را در جنوب شرق ایران مورد تهدید قرار داده است. مهمترین اقدامات ضد امنیتی نیروهای فرامنطقهای علیه ایران عبارتنداز:
الف- تأسیس ایستگاه های راداری مجهز به امکانات پیشرفته شنود و استراق سمع در مناطق مرزی جنوبشرقی؛
ب- سرویس های امنیتی و تأثیر نفوذ آنها در منطقه؛
ج- تأسیس پایگاه های نظامی در مناطق مجاور مرزی(افغانستان و پاکستان)؛
د- تجهیز و اعزام تیم های عملیاتی مخالفین جمهوری اسلامی با هدف ایجاد اغتشاش و ناامنی به ویژه در مناطق مرزی سیستان و بلوچستان؛
و- جنگ روانی و تبلیغاتی در مناطق مرزی به منظور افزایش شکافهای قومی، مذهبی و سیاسی در سیستان و بلوچستان.
هدف قدرتهای بزرگ از تشدید اختلافات قومی- مذهبی در مناطق مرزی اقلیتنشین، همانا تلاش برای سیاسی کردن هویتهای قومی- مذهبی و ایجاد یک جنبش جداییطلبانه است. در این صورت این وضعیت میتواند به تشدید بحرانهای قومی و وقوع منازعات مسلحانه بینجامد که نه تنها امنیت مرزی بلکه امنیت ملی کشورهای چند قومی را به مخاطره میاندازد(اصغریان،1388: 114). هر چند حضور آمریکا و کشورهای غربی در منطقه به بهانه مبارزه با موادمخدر و تروریسم در افغانستان میباشد، اما نه تنها شاهد آثار مثبتی از این مبارزه نیستیم بلکه دستهای پنهان آنها را در حمایت از گروههای تروریستی که به ایجاد تفرقه و اختلاف بین شیعه و سنی، فارس و بلوچ میپردازند، شاهد هستیم. به طوری که این مسأله در سطح منطقه بارها به عنوان یک سوژه برای تضعیف جبهه انسجام داخلی و اسلامی در دستور کار قدرتهای فرامنطقهای بوده است(دهمرده،1390: 155).
واقع شدن در کنار هلال طلایی موادمخدر
جهان در حال توسعه شاهد بروز و ظهور بحرانی است که میلیونها نفر را به دلیل ذلت اعتیاد به بردگی کشیده است. شیوع سوء مصرف هروئین در شرق آفریقا، افزایش مصرف کوکائین در غرب آفریقا و جنوب آمریکا، رشد و گسترش سریع تولید و سوء مصرف موادمخدر صناعی در خاورمیانه و جنوب شرق آسیا از جمله بحرانهای نوظهور به شمار میآیند. قاچاق موادمخدر در کنار بحران هستهای، بحران جمعیت و بحران محیطزیست یکی از چهار بحران عمده قرن بیست و یکم لقب گرفته است. همسایگی ایران با بزرگترین تولیدکننده تریاک در جهان(افغانستان) و قرار گرفتن در مسیر بازار مصرف این مواد(اروپا و آمریکای شمالی) عامل مهمی در امنیت مرزهای کشور به طور عام و امنیت مرزهای جنوب شرقی به طور خاص است(زرقانی،1385: 185). بر اساس گزارش سازمان ملل حدود 85% تریاک جهان در افغانستان تولید میشود. همچنین افغانستان 70٪ از موادمخدر دنیا را تأمین می کند. تغییر و تحولات سیاسی افغانستان نیز تأثیری بر روند تولید موادمخدر در این کشور نداشته است. تمامی کشورهایی که در مسیر ترانزیت موادمخدر تولیدی منطقه هلال طلایی به بازارهای مصرف قرار دارند، همواره در خطر سرریز، توزیع و مصرف موادمخدر هستند. طول مرزهای ایران با افغانستان 945 کیلومتر است و کشورهای جهان همکاری مؤثری با ایران ندارند. ایران از دو جهت در معرض تهدیدات موادمخدر است: اول اینکه میتواند محلی برای ترانزیت این مواد باشد که از این رهگذر سالانه 561 میلیون دلار هزینه به ایران تحمیل میشود. علاوه بر هزینههای مالی هزینههای انسانی شدیدی نیز به ایران وارد شده است. دوم اینکه قاچاق موادمخدر از طریق خاک ایران به اروپا و توزیع مقداری از این مواد در ایران، تعداد معتادین موادمخدر را در ایران بشدت افزایش داده است. تک جداره بودن، کوتاهی مسیر و وجود فضاهای خالی در مرزهای شرقی ایران نیز بخشی از امتیازات مسیر ایران است(کریمیپور، 1379: 151). صدور موادمخدر از شرق و جنوبشرق کشور برای مصرف داخلی و انتقال آن به بازارهای جهانی به ویژه اروپا، در ردیف مهمترین منابع ناامنی و بحران در این منطقه از کشور میباشد(احمدیپور و همکاران،1390: 502).
عدم زیرساختهای اقتصادی، کمبود امکانات و نارساییهای نشأت گرفته از محرومیت عمقی سیستان و بلوچستان، بروز خشکسالی بالغ بر یک دهه و گسترش فقر و بیکاری، بستر مناسبی را برای باندهای بینالمللی قاچاق موادمخدر فراهم کرده تا با استفاده از افاغنه، بیکاران و همکاری گروههای ضد نظام، شبکه وسیعی برای حمل و توزیع موادمخدر نه فقط برای اروپا و آمریکا بلکه برای بازار داخلی ایران طراحی و سازماندهی کنند. فقر اجتماعی، اقتصادی، ارزان و پر سود بودن موادمخدر را میتوان از دیگر دلایل تأثیر گذار در افزایش قاچاق مواد مخدر در استان عنوان کرد(حیدری،1389: 38). در شرایط فعلی میزان پائین کشفیات موادمخدر در مناطق حاشیه مرز در مقایسه با میزان تولید و ورود آن به داخل کشور نشانگر ضعف در امر کنترل مرز برای جلوگیری از ورود این گونه محمولهها به نظر میرسد و این در حالی است که برابر سیاستهای کلی نظام و کشور، مبارزه با قاچاق موادمخدر، جزء استراتژی امنیتی ایران محسوب میشود.
نتیجهگیری
مهمترین اثر اجتماعی نابرابری ثروت که بیشتر نظریههای اجتماعی نیز بدان توجه دارند، وقوع خشونت و شورش میباشد، زیرا این نوع نابرابری بیشترین تأثیر را در ایجاد تضاد و تعارضات اجتماعی برجای میگذارد. صرفنظر از این امر که تضاد در زمانی که شکل ساختاری به خود می گیرد، از چه خاستگاهی برخوردار است، شکافهای اجتماعی را تولید میکند. تروریسم یا همان شوک قرن، با اشکال نوین خویش جهان را به خود مشغول ساخته است. هنوز تعریفی جامع از تروریسم یا سازوکار مؤثر برای مقابله با این پدیده شوم ارائه نشده است و هر روز شاهد چندین حادثه تروریستی در سطح جهان هستیم. عوامل بروز این پدیده با توجه به نوع و هدف عملیات تروریستی میتواند متفاوت باشد. کشور ایران با این که از دهه 1360 به بعد آماج حملات تروریستی بسیاری بوده و بسیاری از شهروندان، مدیران ارشد نظام، اماکن و ... خود را از دست داده است. اما استان سیستان و بلوچستان در ذهنیت اکثریت جامعه ایران مرکزی برای کاروانهای مسلح موادمخدر و شرارتهای امنیتی محسوب میشود، ولی باید توجه داشت که تمرکز بر روی این جنبه از تشکل سیاسی – اجتماعی در استان سیستان و بلوچستان در همان حال که فقر گسترده و عمومی در این منطقه را پنهان نگاه میدارد، واقعیتهای سیاسی و عقیدتی- فرهنگی مهمتری را نادیده میگیرد. جمهوری اسلامی ایران از ناحیه شرق کشور با بیثباتی سیاسی همسایگان شرقی و شکلگیری دولتهای ضعیف ورشکسته، تقویت جریان افراطی سلفی و حضور نیروهای بیگانه در منطقه مواجه است. عدم وجود ثبات لازم در کشورهای افغانستان و پاکستان، ریشه در عوامل متعدد ساختاری و سابقه مداخلات بیگانه در این کشورها دارد. سیستان و بلوچستان در معرض تأثیرپذیری و تأثیرگذاری اندیشههای سیاسی و اعتقادی گوناگون است، اندیشه طالبانی و ناسیونالیزم بلوچ در قلمرو حاکمیتی سه کشور در سطوح مختلف رشد و گسترش یافتهاند و آینده امنیتی منطقه در گرو قدرت تأثیرگذاری هر کدام از آنهاست.
با جهانی شدن ارتباطات و توسعه روزافزون فناوریهای جدید به ویژه انقلاب اطلاعاتی، تروریستها به فناوریهای نوین دست یافتهاند و میتوانند اهداف خود را در سطوح فروملی، ملی، بینالمللی و جهانی تبدیل و تعریف کنند. با توجه به وجود تنوع قومی در کشور و همچنین گسترش گروههای تروریستی در کشورهای همجوار از جمله پاکستان و افغانستان، نفوذ این گروهها به مرزهای شرقی توانسته باعث از بین رفتن امنیت در کشور گردد. از سوی دیگر تغییر رفتار بازیگران عمده بینالمللی پس از واقعه 11 سپتامبر 2001، به ویژه ایالات متحده آمریکا در برخورد با کشورها و با عنایت به نوع رابطه این کشور با ایران و همچنین اتهام حمایت از تروریسم که از سوی آمریکا به جمهوری اسلامی ایران وارد میشود، میتواند زمینهساز ایجاد بحران تروریستی در منطقه و کشور گردد. در سالهای پایانی قرن بیستم گروههای تروریستی بر پایه اعتقادات دینی شکل گرفت و کشور ایران به دلیل همجواری با کانونهای تروریسم، از وقایع تروریستی در امان نماند. اقدامات گروههای تروریستی در شرق کشور که منجر به شهادت جمعی از شهروندان شد، نشان داد که تروریسم بینالمللی تهدیدات امنیتی متعددی در مرزهای جنوبشرقی ایران ایجاد کرده است. در این منطقه علاوه بر شرایط موجود، دخالتهای قدرتهای منطقهای، فرامنطقهای و ویژگیهای حکومتهای همسایه میباشد که موجب ایجاد ناامنی ناشی از ترانزیت موادمخدر، عبور اشرار مسلح، تبلیغ و ترویج وهابیت و مکتب دیوبندی و همچنین صدور بحران و ناامنی از کشورهای همسایه(افغانستان و پاکستان) به استان سیستان و بلوچستان میشود. نتیجه این عوامل فضاسازی برای شکلگیری و فعالیت گروههای تروریستی در منطقه شده است.
معصومه دهمرده(1394)، مهمترین عوامل مؤثر بر گسترش گروههای تروریسم در مرزهای سیستان و بلوچستان، تهران: دومین کنگره بینالمللی هفده هزار شهید ترور؛ ایران قربانی تروریسم.